توصیه جدید پزشکیان به مردم: ماشین سوار نشوید، پیاده بروید

مسعود پزشکیان، رییس دولت جمهوری اسلامی، در تازهترین اظهارات خود از مردم خواسته است که بهجای استفاده از خودرو، روزانه یک کیلومتر پیادهروی کنند.
تحلیلگر ارشد در ایراناینترنشنال

مسعود پزشکیان، رییس دولت جمهوری اسلامی، در تازهترین اظهارات خود از مردم خواسته است که بهجای استفاده از خودرو، روزانه یک کیلومتر پیادهروی کنند.
او این اقدام را راهحلی برای کاهش مصرف بنزین، حفظ محیط زیست و ارتقای سلامت مردم معرفی کرده است. این سخنان اما نمونهای از راهحلهای سطحی و دمدستی دولت برای مدیریت بحرانهای کشور به شمار میآید.
این نخستین بار نیست که دولت از مردم میخواهد سبک زندگی خود را تغییر دهند تا مشکلات ناشی از سوءمدیریت و ناکارآمدی مسئولان جبران شود.
پیش از این نیز از مردم خواسته شده بود که برای صرفهجویی در مصرف گاز، دو درجه دمای منازل خود را کاهش دهند. چنین توصیههایی به جای ارائه راهکارهای اساسی برای حل مشکلات کشور، نشاندهنده ناتوانی و سردرگمی دولت در مواجهه با بحرانهاست.
مسئولان جمهوری اسلامی بهجای پذیرش مسئولیت و ارائه راهحلهای کارشناسی، همواره سعی دارند مشکلات را به گردن مردم بیندازند.
آنها از مردم میخواهند برق کمتر مصرف کنند تا مشکل کمبود برق حل شود، از بنزین کمتر استفاده کنند تا بحران سوخت برطرف شود و حتی مصرف آب و گاز خود را کاهش دهند تا ناترازی این بخشها جبران شود.
این در حالی است که این مشکلات نتیجه ۴۶ سال سوءمدیریت، فساد و ناکارآمدی ساختاری در حکومت است، نه رفتار مصرفی مردم.
اظهارات اخیر پزشکیان در حالی مطرح میشود که حمل و نقل عمومی کشور با مشکلات متعددی روبهرو است.
تنها چند روز پیش، شبکه مترو، که مهمترین جایگزین حمل و نقل شخصی محسوب میشود، به دلیل قطعی برق از کار افتاد. در چنین شرایطی، درخواست از مردم برای استفاده کمتر از خودرو، نهتنها غیرواقعبینانه بلکه تحقیرآمیز است.
دولت و رسانههای حکومتی با پیشبرد پروژه «شرمندهسازی مردم»، سعی دارند این تصور را ایجاد کنند که بحرانهای کشور ناشی از مصرف بیش از حد مردم است، نه سوءمدیریت و سیاستهای غلط حکومت.
در حالی که در کشورهای توسعهیافته، دولتها موظف به تامین نیازهای اولیه شهروندان هستند، در ایران، مسئولان از مردم میخواهند که از ابتداییترین امکانات زندگی نیز صرفنظر کنند.
این سیاست از صرفهجویی در مصرف سوخت و انرژی فراتر رفته است. صدا و سیما که بازوی رسانهای حکومت محسوب میشود، بارها تلاش کرده است که مشکلات اقتصادی را به گردن مردم بیندازد.
از توصیه به کاهش مصرف گوشت، میوه و لبنیات گرفته تا اظهاراتی مانند «آلودگی هوا برای پوست مفید است»، همه نشان از رویکردی دارد که در آن حکومت، مسئولیت وضعیت بحرانی کشور را به مردم منتقل میکند.
در نهایت، آنچه واضح است، شکست سیاستهای اقتصادی و مدیریتی دولت است که امروز کشور را به وضعیت ورشکستگی رسانده. مسئولان باید بهجای ارائه توصیههای سطحی و غیرکارشناسی، مسئولیت این شرایط را بپذیرند، کنار بروند و به مردم فرصت دهند تا نوع حکومت و حاکمان خود را آزادانه انتخاب کنند.

ارسال پیام به پدران زنان، با تاکید بر «تذکر به دخترشان»، یکی از جدیدترین روشهای کنترل حجاب اجباری در ایران است که بهطور گسترده در اصفهان اجرا میشود.
متن پیامکی که برای پدر یک زن اصفهانی ارسال شده، چنین است: «جناب آقای ...، با سلام و احترام فرزند شما خانم ... بدون رعایت پوشش قانونی در سطح شهر اصفهان حضور داشتهاند. لطفا پیگیری لازم به منظور رعایت قانون و اصلاح پوشش ایشان انجام شود. معاونت اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم دادگستری استان اصفهان.»
در حالی که گفته میشد اجرای قانون حجاب و عفاف به دستور شورای عالی امنیت ملی متوقف شده است، گزارشها از ایران نشان میدهند کنترل پوشش زنان به شکلهای مختلف ادامه دارد.
اصفهان، یکی از شهرهایی است که گزارشهای متعددی از ارسال پیامکهای مربوط به حجاب و تذکرهای خیابانی در آن منتشر میشود. اجرای چنین روشهایی در شهری با بافت مذهبی و محافظهکار، پیامدهای متعددی در ابعاد اجتماعی، فرهنگی و سیاسی دارد و به نظر میرسد حکومت از به کارگیری آنها اهداف خاصی دارد.

تقویت سنتهای مردسالارانه
ارسال پیامک برای پدران در مورد حجاب دختران، بهوضوح نشاندهنده تاکید بر نقش سنتی پدر بهعنوان مسئول و مدیر خانواده است.
بر اساس نگاه سنتی به خانواده اسلامی، پدر بهعنوان ناظر و محافظ اخلاقی خانواده، بهویژه بر رفتار دختران، شناخته میشود. بیدلیل نیست که نام اصلی قانون حجاب و عفاف، «قانون حمایت از خانواده از طریق ترویج فرهنگ عفاف و حجاب» است. به لحاظ ایدئولوژیک، حکومت پوشش زنان را عامل حفظ نهاد خانواده میداند: خانوادهای که قرار است سبک زندگی اسلامی را ترویج کند.
با این دیدگاه، سپردن مسئولیت حجاب دختران به پدران، نهتنها به تقویت نقش اقتدارگرایانه پدر در خانواده منجر میشود، بلکه ساختار سنتی و مردسالارانه خانواده را نیز بازتولید میکند.
حکومت با ارسال پیامک حجاب به پدران، بهطور غیرمستقیم به آنها یادآوری میکند که مسئولیت مستقیم کنترل حجاب دختران بر عهده آنهاست و هرگونه کمتوجهی یا سهلانگاری در این زمینه، نهتنها بهعنوان یک نقص فردی، بلکه بهعنوان کوتاهی در انجام وظایف دینی و اجتماعی محسوب میشود.
این سیاست، همچنین بهطور هوشمندانهای با کنترل غیرمستقیم بر زنان فشار روانی وارد میکند. با دخالت دادن پدران در موضوع حجاب، فشار اجتماعی و روانی از طریق نزدیکترین اعضای خانواده بر زنان اعمال میشود؛ شکلی غیرمستقیم از کنترل اجتماعی که زنان را در چارچوب سنتی خانواده محدود میکند.
بهعبارت دیگر، حکومت بهجای استفاده از ابزارهای مستقیم کنترل مانند گشتهای ارشاد، از ابزارهای غیرمستقیم و فشار روانی برای تحمیل هنجارهای مورد نظر خود بهره میگیرد.
احساس «زیر نظر بودن» و فشار روانی ناشی از پیامکهای مکرر، بهویژه برای زنان جوان، به نوعی کنترل روانی منجر میشود که بر اعتماد به نفس و رفتار اجتماعی آنان تاثیر منفی میگذارد. تهدید به تشکیل پرونده قضایی هم ابزاری برای اعمال فشار روانی است؛ پیامکهایی که با لحنی هشداردهنده و مکرر ارسال میشوند تا حس نظارت دائمی را به زنان منتقل کنند.
انتقال مسئولیت از حکومت به خانواده منافع دیگری هم برای حکومت دارد. انتقال بخشی از مسئولیت کنترل حجاب به خانواده و بدون دخالت مستقیم دولت، باعث میشود که در صورت بروز مقاومت اجتماعی یا افزایش نارضایتی عمومی، حکومت خود را از انتقادات مصون نگه دارد، نقش پلیس اخلاقی را به خانوادهها بسپارد و برای خود مشروعیت سیاسی کسب کند.
همچنین این شکل از واگذاری قدرت به حکومت اجازه میدهد در بحران اقتصادی جاری، بدون صرف هزینههای امنیتی و سیاسی ناشی از حضور مستقیم نیروهای امنیتی در خیابانها، نقش خود را بهعنوان ناظر فرهنگی و اجتماعی حفظ کند.

تشدید شکاف بین نسلی
از جمله پیامدهای این سیاست حکومت، تاثیر آن بر روابط خانوادگی و افزایش تنشهای نسلی است. در خانوادههایی که تفاوت دیدگاه نسلی در مورد حجاب وجود دارد، این رویکرد میتواند به تشدید تنشهای خانوادگی منجر شود.
نسلهای جوانتر در ایران، بهویژه در شهرهای بزرگی مانند اصفهان، نگرشی متفاوت به حجاب و پوشش دارند که غالبا بر پایه آزادی انتخاب و فردگرایی استوار است. در مقابل، نسلهای قدیمیتر، اغلب به حجاب بهعنوان یک هنجار اجتماعی و دینی نگاه میکنند که رعایت آن نشانه احترام به خانواده و جامعه است.
اختلاف نگرش نسلی، با ارسال پیامکهای حجاب به پدران، تشدید میشود و پدران تحت فشار اجتماعی و روانی قرار میگیرند تا بر رفتار و پوشش دختران خود نظارت بیشتری داشته باشند.
این نظارت اجباری، بهخصوص در خانوادههایی که پدران دیدگاه سنتیتری نسبت به حجاب دارند، میتواند به درگیریهای خانوادگی و افزایش تنشها منجر شود. بسیاری از دختران جوان این نظارت را نوعی کنترل غیرمنصفانه و دخالت در حریم شخصی خود میدانند که منجر به مقاومت آنها در برابر خواستههای والدین میشود. برخی دختران بهدلیل فشارهای وارده از سوی پدران، احساس محدودیت میکنند و به مرور از نظر عاطفی از خانواده فاصله میگیرند.
این تنشها تنها به روابط پدر و دختر محدود نمیشود بلکه در برخی موارد در اختلافنظر میان والدین نیز نمود پیدا میکند. مادرانی که دیدگاههای بازتر و انعطافپذیرتری نسبت به پوشش دختران دارند، ممکن است در برابر فشارهای همسر خود بایستند و از دختران خود حمایت کنند که میتواند به اختلافات زناشویی و بروز درگیریهای خانوادگی منجر شود.
شکاف بین نسلها و تضعیف پیوندهای خانوادگی ممکن است پیامدهای بلندمدتی در ساختار اجتماعی و فرهنگی ایران به دنبال داشته باشد که حکومت بیتوجه به آنها ترجیح میدهد از پایههای سست نماد حجاب حفاظت کند.
دیمیتری مدودف، رییسجمهوری سابق روسیه، دونالد ترامپ را برای «گفتن حقیقت» تحسین کرد و با تشبیه کردن ولودیمیر زلنسکی، رییسجمهوری اوکراین به «خوک گستاخ»، گفت بالاخره زلنسکی سیلی مناسبی خورد.
محمد قائدی، مدرس روابط بینالملل به ایراناینترنشنال گفت که روسها با وجود تجاوزشان به خاک اوکراین، گستاختر شدهاند.

از دسامبر ۲۰۲۴، وزارت خزانهداری ایالات متحده تمرکز ویژهای بر هدفگیری ناوگان پنهان نفتکشهای فوق بزرگ حمل نفت خام (VLCC) ایران داشتهاست. این نفتکشها با ظرفیت ۳۰۰ هزار تن معادل دو میلیون بشکه نفت خام، نقش کلیدی در صادرات نفت ایران ایفا میکنند.
اگرچه تحریم نفتکشهای مرتبط با ایران از اکتبر سال گذشته آغاز شدهبود، اما در ماههای اخیر شدت و هدفمندی آن افزایش یافتهاست.
شواهد حاکی از تشدید این رویکرد است، به طوری که در سوم دسامبر ۲۰۲۴، نیمی از نفتکشهای تحریمشده از نوع VLCC بودند. همچنین در دو دور تحریمهای اعمالشده توسط دولت جدید ترامپ طی ماه جاری، از مجموع ۱۶ نفتکش تحریمشده، شش مورد در گروه نفتکشهای فوق بزرگ VLCC قرار داشتند.
یک نفتکش VLCC قادر است حجمی معادل دو تا چهار برابر یک نفتکش آفراماکس یا پاناماکس و هشت تا ۱۰ برابر یک نفتکش کلاس هَندیسایز (سایز کوچک) را حمل کند. این ظرفیت بالا، استفاده از این نوع نفتکشها را برای انتقال غیرقانونی نفت ایران به گزینهای راهبردی تبدیل کردهاست.
بر اساس دادههای حاصل از سامانههای ردیابی نفتکشها، در پی آخرین دور تحریمهای آمریکا که در ۲۴ فوریه اعمال شد، حدود ۶۲ درصد از مجموع ۱۲۶ نفتکش VLCC فعال در زمینه انتقال نفت ایران در فهرست سیاه قرار گرفتهاند.
در این میان، شماری از این نفتکشهای بزرگ به تازگی بازار ایران را ترک کرده و به سمت حمل نفت روسیه روی آوردهاند. علت اصلی این تغییر مسیر، افزایش قابل توجه نرخ کرایه حمل نفت خام روسیه بودهاست.
بر اساس تحقیقات ایران اینترنشنال، هفت فروند از ۱۳ نفتکشی که در ۲۴ فوریه تحریم شدند، دیگر در آبهای نزدیک به پایانههای نفتی ایران یا چین فعالیت نمیکنند.

مسیر دشوار دولت ترامپ
اگرچه تشدید تحریمها انتقال نفت توسط نفتکشهای فوق بزرگ (VLCC) ایران را با پیچیدگیهای بیشتری مواجه کردهاست، اما این ادعا که صادرات نفت ایران با اختلالی جدی و کاهشی فاجعهبار روبرو خواهدشد، دور از واقعیت به نظر میرسد.
سازمان اتحاد علیه ایران هستهای (UANI)، ۵۰۳ فروند نفتکش با ظرفیت ترکیبی ۶۱ میلیون تن نفت (معادل بیش از ۳۵۰ میلیون بشکه) را شناسایی کردهاست. با این حال، تحریمهای فعلی تنها کمتر از ۴۵ درصد از این ظرفیت کل را تحت پوشش قرار میدهند.
بررسیهای ایران اینترنشنال حاکی از آن است که برای حفظ میانگین انتقال روزانه ۱.۳ میلیون بشکه نفت، مطابق با آنچه در ماههای اخیر مشاهده شده، ایران به ۴۵ فروند نفتکش VLCC نیاز دارد. نکته قابل توجه اینکه در حال حاضر، ۴۷ فروند نفتکش VLCC مرتبط با انتقال نفت ایران همچنان از فهرست تحریمها مصون ماندهاند.
در همین حال، دهها نفتکش فوق بزرگ (VLCC) در سراسر جهان طی سال گذشته از مرز عمر ۲۰ سال عبور کردهاند که هر یک به طور متوسط ۲۵ میلیون دلار ارزشگذاری شدهاند. گردانندگان ناوگانهای سایه احتمالا میتوانند برخی از این کشتیهای فرسوده را خریداری کنند.
نکته قابل تامل اینکه شمار نفتکشهای خارجی دخیل در انتقال نفت ایران طی پنج سال گذشته هفت برابر افزایش یافتهاست.
در ژانویه ۲۰۲۴، چین از پهلوگیری نفتکشهای تحریمشده در بندر شاندونگ، که بزرگترین پایانه واردات نفت خام ایران به شمار میرود، جلوگیری کرد. این اقدام باعث کاهش تخلیه نفت ایران به ۸۵۰ هزار بشکه در روز شد.
با این وجود، تغییر سیاست اخیر که به خصوصیسازی بخشی از این بندر انجامید، پذیرش محمولههای نفت خام تحریمشده را تسهیل کردهاست. در پی این تغییر، طبق گزارش شرکت اطلاعات صنعتی کپلر، میزان تخلیه نفت ایران در چین طی ماه فوریه به بیش از ۱.۷ میلیون بشکه در روز افزایش یافتهاست.
بنابراین، به نظر میرسد ایالات متحده هنوز راه درازی در پیش دارد تا به آنچه اسکات بسنت، وزیر خزانهداری، از آن به عنوان «هدف کاهش ۹۰ درصدی» در صادرات نفت ایران یاد کرده، دست یابد.
پیش از این، چندین شرکت تخصصی ردیابی نفتکشها در مصاحبههایی با ایران اینترنشنال، برآورد کردهبودند که صادرات روزانه نفت ایران میتواند در ماههای آتی تا یکسوم کاهش یابد. با این حال، همگی بر این نکته اتفاق نظر داشتند که تحقق چنین سناریویی کاملا به میزان همکاری چین با ایالات متحده بستگی دارد.
چالشهای فزاینده اقتصادی ایران
در حالی که توجه تحلیلگران انرژی بینالمللی و رسانهها عمدتا بر حجم صادرات نفت ایران است، مهمترین مسئله برای ایران و به خصوص برای آمریکا، درآمد حاصل از صادرات نفت است.
دادههای حاصل از سیستمهای ردیابی نفتکشها در ماههای اخیر حاکی از کاهش حدود ۲۵ درصدی حجم صادرات نفت ایران است. با این حال، آمارهای مالی داخلی ایران نشان میدهد که درآمدهای نفتی این کشور به نصف تقلیل یافته و به کمتر از ۱.۸ میلیارد دلار در ماه رسیدهاست.
این امر به روشنی بیانگر هزینههای روزافزونی است که ایران در ماههای اخیر برای دور زدن تحریمهای آمریکا متحمل شدهاست.
در همین ارتباط، معصومه آقاپور، مشاور اقتصادی رئیس جمهور ایران، در ۲۵ فوریه، تنها یک روز پس از آخرین دور تحریمهای آمریکا علیه شرکتها و نفتکشهای مرتبط با صنعت نفت، کمبود شدید ارز خارجی در کشور را تایید کرد.
او اظهار داشت: «ما با مشکل ارزی مواجه هستیم. بگذارید صادقانه بگویم، ترامپ نقش مهمی در وضعیت بازار ارز ما ایفا کردهاست. شرایط طی دو هفته گذشته به شکل تصاعدی برای ما دشوارتر شدهاست.»
از اوایل سپتامبر تاکنون، ارزش ریال، پول ملی ایران، به نصف کاهش یافتهاست. این افت ارزش عمدتا ناشی از شکستهای منطقهای و پیروزی ترامپ در انتخابات بودهاست، رییسجمهوری که متعهد شده صادرات نفت تهران را به طور چشمگیری محدود کند.

حسن روحانی، بدون اشاره مستقیم به نام علی خامنهای، سیاستهای کلان جمهوری اسلامی را به چالش کشیده و با هشدار درباره خطر درگیری با اسرائیل، یادآور شده است که آمریکا در حمایت از اسرائیل ایستاده و هرگونه اشتباه راهبردی میتواند پیامدهای فاجعهباری برای نظام در پی داشته باشد.
سخنان اخیر روحانی، که در جمع وزیران سابق دولتش بیان شده، در واقع تاکید مجددی بر مواضع پیشین اوست. او پیشتر نیز هشدار داده بود که یک اشتباه محاسباتی میتواند موجب فروپاشی نظام شود.
در این سخنرانی، روحانی به انتقاد از اکثر سیاستهای کلان کشور پرداخته و بدون ذکر نام، تصمیمات خامنهای را زیر سؤال برده است. انتقادات روحانی بهطور مستقیم متوجه خامنهای است، چرا که تمامی سیاستهایی که اکنون از سوی او مورد انتقاد قرار گرفته، تحت تایید و دستور مستقیم رهبر جمهوری اسلامی اجرایی شدهاند.
یکی از مهمترین مباحث روز کشور، مسئله مذاکره با آمریکا است. در حالی که خامنهای با صراحت مخالفت خود را با هرگونه مذاکره اعلام کرده، حسن روحانی در اظهارات اخیر خود گفته است که ممکن است در آیندهای نزدیک شرایطی پیش آید که مذاکره با آمریکا ضرورت پیدا کند. این موضعگیری، در تضاد کامل با نظر رهبر جمهوری اسلامی قرار دارد.
موضع روحانی درباره مذاکره با آمریکا همواره مشخص بوده است؛ او همواره از ضرورت تعامل با آمریکا سخن گفته، همانطور که اکبر هاشمی رفسنجانی نیز تا پایان عمر خود بر این باور بود که باید اختلافات ایران و آمریکا حل و فصل شود.
در مقابل، خامنهای همواره از دشمنی با آمریکا بهعنوان ابزاری برای توجیه مشکلات داخلی استفاده کرده و این سیاست را بخشی از راهبرد کلی نظام دانسته است.
به همین دلیل، روحانی در سخنانش با اشاره تلویحی به خامنهای هشدار داده که در صورت درگیری با اسرائیل، آمریکا نیز وارد میدان خواهد شد. او تاکید کرده است که باید محاسبات دقیقی انجام شود، زیرا در هرگونه رویارویی نظامی، آمریکا با تمام توان از اسرائیل حمایت خواهد کرد.
این هشدار روحانی در واقع تلاشی برای متقاعد کردن خامنهای است که در تصمیمگیریهای خود تحت تاثیر فرماندهان سپاه قرار نگیرد. او بر این باور است که فرماندهان سپاه در ارزیابی تواناییهای نظامی ایران اغراق میکنند؛ همانگونه که در دوران جنگ ایران و عراق نیز تحلیلهای آنها درباره تواناییهای خودشان و ارتش صدام با واقعیت همخوانی نداشت. سقوط فاو در سال ۱۳۶۷ نمونهای از برآوردهای اشتباه سپاه بود که باعث شد ادامه جنگ به ضرر ایران تمام شود.
اکنون نیز روحانی هشدار میدهد که درگیری با اسرائیل میتواند هزینهای سنگین برای نظام در پی داشته باشد.
در کنار این مسائل، روحانی به پیامدهای اقتصادی خروج آمریکا از برجام اشاره کرده و گفته است که از سال ۱۳۹۷ تاکنون، ایران سالانه دستکم ۱۰۰ میلیارد دلار ضرر کرده است. او این پرسش را مطرح کرده که آیا میتوان این ضرر را جبران کرد و مشکلات اقتصادی را حل کرد؟ این سخنان در حقیقت حملهای مستقیم به سیاست خارجی سپاهمحور خامنهای است که ایران را از مسیر تعامل بینالمللی دور کرده است.
در همین راستا، برخی دیگر از مقامات جمهوری اسلامی نیز تاثیر سیاستهای آمریکا بر اقتصاد ایران را تایید کردهاند. یکی از مشاوران پزشکیان اخیرا گفته است که روی کار آمدن ترامپ بهشدت بر اقتصاد ایران تاثیر گذاشته و بازار ارز را دچار آشفتگی کرده است.
این در حالی است که خامنهای پیشتر ادعا کرده بود که سیاستهای ترامپ «پشیزی ارزش ندارد» اما اکنون حتی مقامات جمهوری اسلامی نیز اذعان دارند که تحریمهای آمریکا و سیاستهای فشار حداکثری تاثیرات عمیقی بر اقتصاد ایران گذاشته است.
در این میان، نگرانیهای بینالمللی درباره برنامه هستهای ایران نیز افزایش یافته است. وزیر خارجه اسرائیل هشدار داده است که کاهش احتمال موفقیت راهحلهای دیپلماتیک ممکن است اسرائیل را مجبور به حمله به تاسیسات هستهای ایران کند.
والاستریت ژورنال نیز گزارش داده است که جمهوری اسلامی ظرف کمتر از یک ماه میتواند مواد لازم برای ساخت بمب اتمی را تامین کند.
آژانس بین المللی انرژی اتمی نیز در گزارش جدید خود که رویترز بخشی از آن را منتشر کرده، برآوردهای نگران کنندهای درباره حرکت جمهوری اسلامی به سوی غنیسازی تسلیحاتی داشته است.
با توجه به تمامی این تحولات، به نظر میرسد حسن روحانی در تلاش است تا به طرق مختلف به خامنهای هشدار دهد که ورود به درگیری نظامی با اسرائیل میتواند به فروپاشی نظام منجر شود. انگیزه اصلی روحانی از این هشدارها نه دلسوزی برای مردم، بلکه نگرانی از سقوط جمهوری اسلامی است؛ نظامی که خود او سالها یکی از ارکان امنیتی و اجرایی آن بوده است.
افزایش اختلافات در راس نظام درباره نحوه مواجهه با ترامپ و اسرائیل و نیز اختلافات مقامات بر سر سیاستهای داخلی؛ در شرایطی که فشارهای خارجی رو به افزایش و نارضایتی داخلی رو به گسترش است، میتواند بقای نظام را با چالش اساسی روبهرو کند.
شکاف بین مقامات در چنین شرایطی میتواند این شرایط را تشدید کند و منجر به یک سری از تصمیمات متناقض در سیاست داخلی و خارجی شود. یکی از دلایل سقوط حکومتهای دیکتاتوری همین تناقضها و تردیدها در تصمیمات، در اوج فشارهای خارجی و داخلی است.

این روزها بسیاری در ایران بر این باورند که جنگ دم در ایران ایستاده است. این باور اگرچه در میان برخی تحلیلگران سیاسی از ۷ اکتبر به وجود آمده بود اما زمانی جدیتر شد که دونالد ترامپ، رییسجمهور آمریکا در مصاحبهای گفت جمهوریاسلامی با بمباران نظامی یا توافق مکتوب متوقف میشود.
ترامپ در مصاحبه با فاکس نیوز اعلام کرد: «راه برای متوقف کردن آنها [مقامات جمهوری اسلامی] وجود دارد: یا با بمباران نظامی یا از طریق یک توافق مکتوب. فکر میکنم ایران بهشدت نگران و وحشتزده است، زیرا توان دفاعی آنها تقریبا از بین رفته است.»
این اظهارات در حالی مطرح شد که مقامات جمهوری اسلامی بارها تاکید کردهاند که حاضر به مذاکره با آمریکا نیستند و با تاکید موکدی مسیر «مقاومت» را انتخاب کردهاند. از ۱۹ بهمن، یعنی از زمان مخالفت علنی سیدعلی خامنهای با مذاکره، مقامات جمهوری اسلامی بارها از احتمال جنگ و آمادگی خود برای چنین رویدادی سخن گفتهاند.
علاوه بر افزایش چشمگیر حضور نظامیان در رسانهها، واژگان امنیتی نیز در ادبیات رسمی جمهوری اسلامی پررنگتر شده است. تاکید مداوم بر جنگ، نه صرفا بهعنوان یک خطر قریبالوقوع، بلکه بهعنوان ابزاری سیاسی و راهبردی به کار گرفته میشود. ابزاری که به حکومت امکان میدهد فضای امنیتی را تشدید کند و اعتراضات مردمی را در سایه تهدید خارجی سرکوب کند.
جنگ ابزاری برای دفاع و تهدید
در سخنان مقامات جمهوری اسلامی، تاکید بر جنگ یا نمادهای آن، کارکرد خارجی دارد. یعنی آنها، شاید به دلیل ترس از وقوع جنگ میخواهند طرف مقابل خود را تهدید کنند. در کلام مقامات، اسرائیل و کشورهای منطقه، بهویژه کشورهای حاشیه خلیج فارس، بارها مورد تهدید قرار گرفتهاند. چنان که امیرعلی حاجیزاده، فرمانده هوا فضای سپاه میگوید اگر مراکز هستهای ما را بزنند، «آتشی در منطقه بهپا خواهد شد که ابعاد آن قابل محاسبه نیست.»
ابراهیم جباری، مشاور فرمانده سپاه، نیز با زبانی شدیدتر اعلام کرده است: «عملیات وعده صادق ۳ به جا و به موقع، به اندازه و به وسعت نابودی اسرائیل و شخم زدن تلآویو و حیفا انجام خواهد شد.»
این تهدیدات با رونماییهای تسلیحاتی و برگزاری رزمایشهای نظامی همراه است. بر اساس گزارش فایننشیال تایمز ، ایران در ماههای اخیر تعداد رزمایشهای نظامی خود را تقریبا دو برابر کرده است. این رزمایشها در مناطق غربی و جنوبی کشور، از جمله در نزدیکی تاسیسات هستهای نطنز و تنگه هرمز برگزار شدهاند.
جمهوری اسلامی، با این اقدامات میخواهد همزمان با نشان دادن قدرت موشکی و تهاجمی بر قدرت تدافعی خود نیز تاکید کند. رهبر جمهوری اسلامی اخیرا در سخنانی اعلام کرده است که ایران از نظر دفاعی در سطحی قرار دارد که «نگرانی از تهدید سختافزاری دشمن وجود ندارد.»
اینگونه سخنان را میتوان بخشی از راهبرد جنگ روانی جمهوری اسلامی دانست؛ هدف نهتنها ایجاد بازدارندگی در برابر اسرائیل و آمریکا، بلکه مدیریت افکار عمومی در داخل کشور است. در شرایطی که مشکلات اقتصادی و اجتماعی افزایش یافته، ایجاد یک فضای تهدید خارجی، راهی برای انحراف توجه مردم از بحرانهای داخلی است.

جنگ، ابزاری برای کنترل
فارغ از اینکه مقامات جمهوری اسلامی جنگ را بهعنوان تهدید مطرح کنند یا دفاع، تکرار مداوم نمادها و ادبیات جنگی در یک ماه گذشته به امری روزمره تبدیل شده است. این حجم از تاکید بر فضای جنگی فراتر از یک واکنش ساده به تهدیدهای خارجی است و بیشتر ابزاری آگاهانه برای ایجاد انسجام اجباری و کنترل افکار عمومی است. جمهوری اسلامی با القای مداوم احتمال جنگ، در تلاش است جامعه را بهسوی یکدستسازی و همسویی اجباری سوق دهد.
اما به نظر میرسد آنچه جمهوری اسلامی از این یکدست سازی یا اتحاد دنبال میکند، ایجاد ترس و تلاش برای کنترل داخلی است. بهزاد نبوی، از چهرههای اصلاحطلب، در مصاحبهای اشاره کرد که فضای جنگی میتواند به ایجاد وفاق ملی کمک کند. این دیدگاه را میتوان نگاه بخشی از حاکمیت دانست که میخواهد برای ایجاد این «وفاق» به گسترش ترس دست بزند.
همزمان با این تلاش برای ایجاد اتحاد، مقامات مختلف یکی از خطرهای پیش روی خود را فضای گردش آزاد اطلاعات در اینترنت میدانند. آنها میگویند جنگ شناختی علیه آنها در جریان است و باید در مقابل آن سدی ایجاد کنند.
در واقع گسترده کردن جنگ توسط مقامات در ابعاد مختلف، نشان از تلاش برای گسترده کردن ابعاد کنترل و ترس آفرینی دارد. موضوعی که میتوان آن را در زبان احمدرضا رادان، فرمانده انتظامی کل کشور، پیگیری کرد که ۵ اسفند در مقایسه روزهای جنگ ایران و عراق و وضعیت امروز، گفت: «آن روزها در کانال کمیل محاصره میشدیم امروز در کانالهای فضای مجازی دشمن محاصره میشویم و اگر رزمنده نباشیم یقینا عقبنشینی خواهیم کرد و وطن را در اختیارشان میگذاریم.»

جنگ، ابزاری برای بقا؟
جمهوری اسلامی با مجموعهای از بحرانهای داخلی مانند اقتصاد فروپاشیده، محیط زیست نابود شده، کسری بودجه و فساد سیستماتیک روبروست که جایگاه نظام سیاسی موجود را در اذهان بسیاری از مردم زیر سوال برده است. در نتیجه این وضعیت و با پیشبینی اعتراضات بیشتر، مقامات جمهوری اسلامی هشدار میدهند «فتنهای دیگر» میتواند شکل بگیرد، تعبیری که بارها برای سرکوب اعتراضات به کار رفته است.
اما این بار، خطر واقعیتر از همیشه است. در چنین شرایطی، حکومت دیگر به ابزارهای سنتی سرکوب اکتفا نکرده و برای حفظ قدرت، طی یک پیشدستی به یک بحران بزرگتر متوسل شده است: کوبیدن بر طبل جنگ.
ایجاد تب و تاب جنگ در فضای موجود، کنترل اوضاع را برای جمهوری اسلامی آسانتر میکند. جنگ، یا حتی تهدید مداوم وقوع آن، مهمترین ابزار برای انحراف افکار عمومی و سرکوب نارضایتیهاست.
با تشدید فضای جنگ، حکومت میتواند فضای امنیتی را گسترش دهد، رسانهها را تحت کنترل بیشتری درآورد، اینترنت را محدود کند و سرکوب مخالفان را با توجیه «شرایط فوقالعاده» شدت بخشد. در چنین فضایی، هر اعتراضی میتواند به نام مخالفت با «نظام»، «ایجاد تشویش اذهان عمومی» و «همکاری با دشمن» سرکوب شود.
میتوان گفت جنگ، یا حتی سایه آن، همان سلاحی است که جمهوری اسلامی برای نجات خود از سقوط به آن نیاز دارد. نظام حاکم برای حفظ خود بیش از پیش به «دشمن مهاجم» نیاز دارد؛ تا بتواند به واسطه آن جامعه را یکدست کند، نیروهای خود را در حالت آمادهباش نگه دارد و هرگونه اعتراض داخلی را نابود کند. دیگر این نظام سیاسی برای بقا، یا به جنگ نیاز دارد، یا به تهدید دائمی جنگ. در هر دو حالت، مردم ایران، اقتصاد کشور و ثبات منطقه، بهای این «بقا» را خواهند پرداخت.






