در نیمه اول بهمنماه، دستکم هفت زن در ایران قربانی زنکشی شدند. قانونی که به قاتلان مصونیت میدهد، حکومتی که خشونت را ترویج میکند و زنانی که سبک زندگی خود را تغییر دادهاند، زنکشی را از یک تراژدی خانوادگی به یک موضوع سیاسی بدل کرده است.
زنکشی در ایران صرفا نتیجه تعصبات خانوادگی یا فرهنگ سنتی نیست. قتلهای ناموسی اغلب در واکنش به رفتارهایی رخ میدهند که نشان از تغییر نقش زنان در جامعه دارند: میل به استقلال، ترک ازدواجهای اجباری، انتخاب شریک زندگی، حضور در اجتماع و حتی تصمیم درباره پوشش.
این تغییرات که به دنبال آگاهی زنان در سالهای اخیر سرعت گرفته، ساختارهای مردسالارانه را تهدید کرده و حکومت را به واکنش واداشته است.
این قتلها را میتوان بخشی از سیاست سرکوب دولتی دانست که با همراهی قوانین مردسالارانه، فضای عمومی را برای زنان ناامن و جامعه را به کنترل و حذف آنان ترغیب میکند.
تسهیل زنکشی
یکی از عوامل اصلی تداوم قتلهای ناموسی، حمایت قانونی حکومت از این جنایات و فقدان قوانین بازدارنده است. قاتلان میدانند قانون حامی آنهاست و با مجازات سبکی مواجه خواهند شد.
پدر رومینا اشرفی، دختری ۱۴ ساله که در سال ۱۳۹۹ سر بریده شد، بهخوبی از این مصونیت آگاه بود. او یک ماه قبل از جنایت، پس از تماس با دامادش که وکیل دادگستری بود، فهمیده بود که پدر ولی دم است و «قصاص نمیشود».
او پس از بازداشت، بدون پشیمانی گفت که بعد از انتشار عکسهای دخترش، دیگر نمیتوانسته در محل زندگیاش سر بلند کند. او میدانست که نهتنها با مجازات شدیدی مواجه نخواهد شد بلکه بسیاری از اطرافیانش او را تحسین خواهند کرد. این آگاهی از مصونیت قانونی، نتیجه سیاستهای جمهوری اسلامی در برابر قتلهای ناموسی است. قوانینی مانند ماده ۶۳۰ قانون مجازات اسلامی که به مرد اجازه میدهد همسر خود را به ظن خیانت بکشد، ماده ۲۲۰ قانون مجازات اسلامی که پدر را از قصاص برای قتل فرزند معاف میکند و نبود قانون جامع برای حفاظت از زنان در برابر خشونت خانگی، به قاتلان این پیام را میدهند که زنکشی نهتنها جرم سنگینی نیست، بلکه اقدامی برای دفاع از «شرف مردان» است.
زنکشی ابزار کنترل جامعه
قتلهای ناموسی فقط ابزار خانواده برای «حفظ آبرو» نیستند بلکه بخشی از سیاست کلان حکومت برای جلوگیری از تغییرات اجتماعیاند.
در دو دهه اخیر، حضور زنان در اجتماع افزایش یافته و مطالبات آنها برای برابری و آزادی گستردهتر شده است. جمهوری اسلامی که این تغییرات را تهدیدی برای اقتدار خود میبیند، زنان را در هر دو سطح عمومی و خصوصی هدف قرار داده است.
در فضای عمومی، حکومت با سختگیری بر حجاب اجباری، جلوگیری از ورود زنان به برخی مکانهای عمومی و اعمال محدودیتهای شغلی، زنان را سرکوب میکند و تلاش میکند آنان را به حاشیه براند.
در فضای خصوصی نیز خشونت علیه زنان تسهیل میشود و حمایت قانونی از قتلهای ناموسی، تصویب نکردن قوانین حمایتی و ترویج فرهنگ ناموسپرستی، موجب شده زنان حتی در خانه نیز امنیت نداشته باشند.
با این سیاستها، جمهوری اسلامی تلاش میکند زنان را منفعل و خانهنشین کند و مردان را به ابزار سرکوب آنان تبدیل کند و به این ترتیب اجرای بخشی از برنامه سرکوب زنان را به آنها بسپارد. این استراتژی، نهتنها خشونت علیه زنان را عادیسازی کرده بلکه فضای عمومی را برای آنان ناامن ساخته است.
قاتلان ناموسی، مجریان غیررسمی سرکوب حکومتی
از قتلهای ناموسی بهعنوان ابزاری برای سرکوب اجتماعی نیز استفاده شده است.
سعید حنایی، قاتل زنجیرهای که از مرداد ۱۳۷۹ تا مرداد ۱۳۸۰، ۱۶ زن کارگر جنسی را در مشهد به قتل رساند، گفته بود: «وقتی از من میپرسند جرمت چیست میگویم اقدام علیه زنان خیابانی، نقطه مقابل جرمی مثل اقدام علیه امنیت ملی.»
او تصور میکرد در حال انجام وظیفهای دینی و اجتماعی است. پسر او هم پس از بازداشت پدرش، اعلام کرد که مردم از کار او حمایت کرده و خودش نیز این راه را ادامه خواهد داد.
یکی از نمونههای شناختهشده از قتلهای ناموسی با هدف «پاکسازی جامعه»، قتلهای زنجیرهای کرمان در سال ۱۳۸۱ است که گروهی از جوانان مذهبی با انگیزهای مشابه سعید حنایی انجام دادند.
در این پرونده، شش جوان ۱۹ تا ۲۲ ساله در شهر کرمان چندین زن و مرد را که به زعم خود «مفسد» میدانستند، کشتند. آنها بر این باور بودند که قتل این افراد، جامعه را «پاک» خواهد کرد و خود را مامور اجرای «حدود شرعی» میدانستند.
یکی از اعضای این گروه در بازجوییها گفته بود: «ما با این کار، لطف بزرگی به جامعه کردیم. این افراد، امنیت اخلاقی شهر را از بین برده بودند و کسی جرات نمیکرد جلوی آنها را بگیرد. ما مجبور شدیم خودمان وارد عمل شویم.»
این نمونهها نشان میدهند زنکشی نه یک مساله شخصی و خانوادگی بلکه یک جنایت دولتی است. اما جامعه ایران هم دیگر حاضر به پذیرش این وضعیت نیست. اعتراضات علیه قتلهای ناموسی، مطالبه تغییر قوانین و ایستادگی زنان در برابر سرکوب، نشانههایی از تحولی اجتنابناپذیر است.
بیدلیل نیست اگر پس از خیزش «زن، زندگی، آزادی» هرچند به نظر میرسد تعداد قتلها بیشتر شده، اما واکنش جامعه و میزان مخالفت با آن هم بیشتر شده است.
محمد داوری، زندانی سیاسی، در پی نوشتن نامهای که در آن علی خامنهای را «مسئول مشقتهای تحمیلشده بر خود و خانوادهاش» معرفی کرد، از زندان عادلآباد شیراز به مکانی نامعلوم منتقل شد. با گذشت یک روز از این انتقال، خبری از سرنوشت داوری در دست نیست و خانوادهاش نگران سلامت او هستند.
یک منبع نزدیک به این زندانی سیاسی، دوشنبه ۲۲ بهمن در گفتوگو با ایراناینترنشنال گفت: «خانواده محمد داوری آخرین بار صبح ۲۱ بهمن تلفنی با او صحبت کردند و پس از آن از طریق خبرها متوجه انتقالش از زندان به مکانی نامعلوم شدند و پیگیریهایشان هیچ نتیجهای نداشته است.»
این منبع آگاه با اشاره به اینکه داوری در دی ماه نیز به مدت ۱۷ روز در بازداشتگاه اداره اطلاعات شیراز بهشدت شکنجه شد و به ناچار دست به اعتصاب غذا زد، اضافه کرد: «در این شرایط خانواده او نگران شکنجه دوبارهاش هستند و میترسند ماموران امنیتی بلایی سرش بیاورند.»
فرشته تابانیان، یکی از وکیلان مدافع داوری، ۲۱ بهمن در حساب کاربری خود در شبکه اجتماعی ایکس نوشت که موکلش در پی انتشار نامه به علی خامنهای، از زندان به مکان نامعلومی منتقل شده است.
تابانیان همان زمان نوشت آستاره انصاری، دیگر وکیل داوری که در شیراز پیگیر وضعیت این زندانی سیاسی شده است، نتوانسته از او خبری بگیرد.
داوری ۲۰ بهمن در نامهای از زندان عادلآباد شیراز به شرح شکنجهها، تهدید به تجاوز و پروندهسازی علیه خود در بازداشتگاه اداره اطلاعات شیراز، موسوم به «پلاک ۱۰۰» پرداخت و رهبر جمهوری اسلامی را مسئول مشقتهای تحمیلشده بر خود و خانوادهاش معرفی کرد.
او در این نامه که در قالب یک فایل صوتی در صفحه اینستاگرامش منتشر شد، با اشاره به شکنجه و اعتصاب غذایش در بازداشتگاه اداره اطلاعات شیراز نوشت: «این در حالی است که آقایان به زندانهای دوران پهلوی و زندانهای اسرائیل حمله حقوق بشری میکنند اما نمیخواهند دو قدمی خود را ببینند.»
داوری که در سالهای گذشته بارها بهدلیل فعالیتهای مدنی در ایران زندانی شده است، از اردیبهشت ماه دوران محکومیت سه سال حبس خود را بابت اتهام «توهین» به خامنهای، در زندان عادلآباد شیراز سپری میکند.
تابانیان ۱۹ دی از شکنجه موکلش در بازداشتگاه اداره اطلاعات خبر داد و گفت پزشکی قانونی آثار کبودی و زخم بر دندهها، سینه و پاهای او را تایید کرده است.
داوری با اشاره به این موضوع نوشت: «در کمال ناباوری قضات مربوطه که سوگند به عدالت و مقدسات خوردهاند، با صدور منع تعقیب، شکنجهگران را تبرئه میکنند. حال من از شما میپرسم چه امیدی میتوان به این دستگاه قضا داشت؟»
این زندانی سیاسی در بخش پایانی نامهاش با یادآوری یکی از سخنرانیهای خامنهای که در آن گفته بود «هیچ ملتی جز بهوسیله ایستادگی و مبارزه نمیتواند شرف، حیثیت، هویت و استقلال خود را بهدست بیاورد و به هیچ ملتی دشمن با التماس چیزی نخواهد داد»، خطاب به او نوشت: «از این رو همچون گذشته برای دفاع از شرف، حیثیت، هویت و استقلال خود ایستادهام و به کوری چشم دشمنانم پس از این نیز خواهم ایستاد.»
داوری در اردیبهشت ماه و پیش از آغاز حبس خود، با اشاره به فشارها و سختیهایی که از سوی ماموران جمهوری اسلامی متحمل شده، تاکید کرد که با مقاومت بیگانه نیست و در برابر ظلم خواهد ایستاد.
در سالگرد انقلاب ۱۳۵۷، شعارهای «مرگ بر خامنهای»، «مرگ بر ضحاک» و «مرگ بر دیکتاتور» در شهرهای مختلف ایران بار دیگر طنینانداز شد. این شعارها که بازتابی از خشم عمومی نسبت به رهبر جمهوری اسلامی است، از نارضایتیهای گسترده در سراسر کشور حکایت دارد.
خشم عمومی از علی خامنهای را میتوان مهمترین حس غالب در میان مردم ایران دانست؛ مردمی که هر روز از لحظه بیدار شدن تا زمان خواب، با مجموعهای از مشکلات روزمره مواجه هستند که ریشه اصلی آنها را سیاستهای شخص خامنهای میدانند.
قطع برق، از کار افتادن وسایل ضروری، گرانی و دشواری خرید مواد غذایی، آلودگی هوا و سرخوردگی ناشی از لجاجت رهبر جمهوری اسلامی در مدیریت کشور، از جمله عواملی هستند که موجب افزایش خشم عمومی شدهاند.
این وضعیت باعث شده که در مکالمات روزمره، نفرین و لعن نسبت به خامنهای بیش از هر زمان دیگری شنیده شود.
یکی از سوالات اساسی که در این میان مطرح میشود، این است که آیا این خشم و اعتراضات تنها یک واکنش مقطعی است یا پدیدهای جدید و عمیق در سیاست ایران؟
به نظر میرسد که این اعتراضات و خشم عمومی علیه خامنهای به پدیدهای مهم و بنیادین در ساختار سیاسی و اجتماعی ایران تبدیل شده و باید مورد توجه جدی قرار گیرد.
خشم عمومی از خامنهای، نشانهای از یک تغییر بزرگ در جامعه ایران است. این تغییر نشان میدهد که جامعه ایران از مرحله نارضایتی عمومی عبور کرده و به مرحله ابراز علنی و عمیق این نارضایتی رسیده است.
در گذشته نیز نارضایتیهایی وجود داشت، اما این میزان از خشم علنی و گسترده در اقشار مختلف جامعه بیسابقه است. اکثریت مردم ایران ناراضی هستند و حتی حامیان محدود نظام نیز از وضعیت اقتصادی و اجتماعی کشور بهشدت گلایه دارند.
در این شرایط، رضایت از عملکرد حکومت تقریبا به امری نادر تبدیل شده است. برخلاف گذشته که انتقادات از خامنهای محدود به محافل خصوصی بود، امروز این انتقادات بهطور علنی در فضای عمومی، شبکههای اجتماعی و حتی در خیابانها مطرح میشود.
در گذشته، بیان این انتقادات با ترس و احتیاط همراه بود، اما امروز مردم با جسارت بیشتری به بیان نارضایتی خود میپردازند.
در گذشته، مردم ممکن بود در میان صحبتهای خود اشارهای انتقادی به خامنهای داشته باشند، اما اکنون این انتقادات بهصورت مستقیم و با زبانی تند و تکرارشونده مطرح میشود.
میزان لعن و نفرین نسبت به خامنهای در میان اقشار مختلف مردم افزایش یافته و این پدیده نشانهای از افزایش سرخوردگی عمومی از بهبود اوضاع کشور است.
افزایش مشکلات اقتصادی، قطع برق، آلودگی هوا و ناتوانی مردم در تامین نیازهای اولیه زندگی، بهطور مستقیم این خشم را تقویت کرده است.
مردم دیگر تنها با یک یا دو مشکل خاص روبهرو نیستند، بلکه با مجموعهای از بحرانها دست و پنجه نرم میکنند که همه آنها را ناشی از سیاستهای خامنهای میدانند.
خشم عمومی و عمیق مردم ایران از علی خامنهای به یک پدیده غالب در سیاست ایران تبدیل شده است. این خشم تنها به دلیل مشکلات اقتصادی و اجتماعی نیست، بلکه نتیجه سالها ناکارآمدی و سرکوبگری حکومت است.
عبور جامعه ایران از مرحله نارضایتی پنهان به خشم علنی، نشانهای از تحولی بنیادین در رفتار سیاسی و اجتماعی مردم است. این تحول میتواند پیامدهای گستردهای برای آینده سیاسی ایران به همراه داشته باشد و از ورود کشور به مرحلهای جدید از اعتراضات مردمی حکایت کند.
تصویر رسیده به ایراناینترنشنال نشان میدهد مریم یحیوی، زندانی سیاسی، پس از آزادی از زندان اوین، پارچهنوشتهای را با شعارهای «نه به اعدام» و «توقف احکام مرگ برای زندانیان با کلیه جرایم» در دست گرفته است.
یحیوی یکشنبه ۲۱ بهمن با پایان دوران محکومیت یک سال حبس خود از زندان اوین آزاد شد.
او همچنین خواستار لغو احکام اعدام پخشان عزیزی و وریشه مرادی، دو زندانی سیاسی همبندش در بند زنان زندان اوین، شده است.
یحیوی که از ۱۳ اسفند ۱۴۰۲ دوران محکومیت یک سال حبس خود را در زندان اوین سپری میکرد، مردادماه سال جاری در نامهای نوشت زندانیان همپیمان و همقسم شدهاند که تا لغو حکم اعدام، مقاومت و ایستادگی کنند.
ایراناینترنشنال ۱۸ بهمن گزارش داد ۲۷ زندانی سیاسی در بند زنان زندان اوین، از جمله یحیوی، بهمدت سه هفته از ملاقات محروم شدهاند.
به گزارش منابع حقوق بشری، در حال حاضر دستکم ۵۶ زندانی در سراسر کشور با اتهامات سیاسی یا امنیتی زیر حکم اعدام هستند که از آن جمله میتوان به عزیزی و مرادی اشاره کرد.
وریشه مرادی ۲۰ آبان با حکم ابوالقاسم صلواتی و پخشان عزیزی دوم مرداد با حکم ایمان افشاری در دادگاه انقلاب تهران به اتهام «بغی» به اعدام محکوم شدند.
تایید حکم اعدام عزیزی و صدور حکم اعدام مرادی در هفتهها و ماههای گذشته با اعتراضات گسترده داخلی و بینالمللی همراه شده است.
در تازهترین نمونه از این واکنشها، «اتحادیه بینالمللی جوانان سوسیالیست»، متشکل از ١٦٣ سازمان از سراسر دنیا، ۲۱ بهمن با صدور بیانیهای خطاب به مقامات جمهوری اسلامی خواهان لغو فوری حکم اعدام و آزادی بی قید و شرط عزیزی شد.
در این بیانیه آمده است عزیزی بهعنوان یک مددکار اجتماعی، نزدیک به یک دهه از زندگی خود را وقف حمایت از زنان و کودکان آواره از جنگ در سوریه کرده.
این اتحادیه با اشاره به روند بررسی پرونده عزیزی در دستگاه قضایی جمهوری اسلامی افزود دیوان عالی کشور ظرف تنها یک روز پس از ثبت درخواست اعاده دادرسی وکلای عزیزی، درخواست آنها برای بررسی مجدد پرونده را رد کرده است.
امیر رییسیان، وکیل عزیزی، ۱۸ بهمن با اعلام رد اعاده دادرسی پرونده موکلش از سوی دیوان عالی کشور هشدار داد او در خطر اجرای حکم اعدام قرار گرفته است.
پژمان سلطانی، شهروند اهل بوکان و یکی از بازداشتشدگان جنبش «زن، زندگی، آزادی»، با حکم دادگاه کیفری استان آذربایجان غربی به اتهام «قتل عمد» یکی از اعضای بسیج به اعدام محکوم شد. دو شهروند دیگر نیز در این پرونده بهترتیب به ۱۵ سال و ۱۰ سال حبس محکوم شدند.
شبکه حقوق بشر کردستان یکشنبه ۲۱ بهمن از صدور احکام چهار تن از بازداشتشدگان جنبش «زن، زندگی، آزادی» از سوی شعبه اول دادگاه کیفری ویژه نوجوانان استان آذربایجان غربی خبر داد.
طبق احکام صادر شده، پژمان سلطانی به اتهام «قتل عمد» یکی از اعضای بسیج به اعدام، رزگار بیگزاده بابامیری به اتهام «مباشرت در قتل» به ۱۵ سال حبس، و علی قاسمی به اتهام «مباشرت در قتل» به ۱۰ سال و یک روز حبس محکوم شدند.
کاوه صالحی، دیگر متهم این پرونده، از اتهام وارده تبرئه شد.
سایت حقوق بشری ههنگاو در همین رابطه نوشت جلسه رسیدگی به اتهامات این چهار شهروند ۹ دی برگزار و احکام دادگاه ۲۶ دی در زندان ارومیه به آنها ابلاغ شد.
پژمان سلطانی، رزگار بیگزاده بابامیری، علی قاسمی و کاوه صالحی
این چهار زندانی سیاسی در بخش دوم پرونده خود که در دادگاه انقلاب ارومیه تشکیل شده، همراه با یک شهروند دیگر به نام جوانمرد مامخسروی، با اتهاماتی از جمله «محاربه»، «بغی»، تهیه و رساندن دارو برای مداوای مجروحان اعتراضات ۱۴۰۱ و نگهداری و قاچاق تجهیزات اینترنت ماهوارهای (استارلینک) روبهرو هستند.
به نوشته شبکه حقوق بشر کردستان، این پرونده به دلیل شکایت این زندانیان از بازجویان وزارت اطلاعات به دلیل اعمال شکنجه برای گرفتن اعترافات اجباری، هنوز به نتیجه نرسیده و قرار است به یکی از شعب رسیدگیکننده به موارد نقض حقوق شهروندی ارسال شود.
بر اساس این گزارش، ۲۵ اسفند ۱۴۰۱ شخصی به نام محمدعلی محمدی، صاحب یک دکه سیگار فروشی در میدان فرمانداری شهر بوکان که به گفته منابع محلی بهعنوان همکار دستگاههای امنیتی شناخته میشد، با شلیک گلوله جان خود را از دست داد.
این پنج شهروند کُرد همراه با ۹ تن دیگر در فروردین و اردیبهشت ۱۴۰۲ به دلیل شرکت در اعتراضات مردمی در جریان جنبش «زن، زندگی، آزادی» به دست نیروهای امنیتی در شهرهای بوکان و بانه بازداشت شدند.
آنها پس از تحمل ماهها شکنجه و حبس در سلول انفرادی برای اخذ اعترافات اجباری، از بازداشتگاه اداره اطلاعات ارومیه به زندان مرکزی این شهر منتقل شدند.
از زمان آغاز خیزش سراسری ایرانیان علیه جمهوری اسلامی در شهریور ۱۴۰۱، سرکوب معترضان و فعالان مدنی و سیاسی از سوی حکومت شدت گرفته و همچنان ادامه دارد.
در ماههای گذشته، اجرا، صدور و تایید احکام اعدام برای زندانیان سیاسی در ایران به شکل چشمگیری افزایش یافته است.
به گزارش منابع حقوق بشری، در حال حاضر دستکم ۵۶ زندانی در زندانهای سراسر کشور با اتهامات سیاسی یا امنیتی زیر حکم اعدام هستند که از آن جمله میتوان به پخشان عزیزی و وریشه مرادی اشاره کرد.
یک روز پس از سخنان علی خامنهای درباره منع مذاکره با آمریکا، نرخ ارز و سکه افزایش یافت و بازار سهام به دلیل نگرانی از سقوط شدید بسته شد.
در حالی که رهبر جمهوری اسلامی تاکید دارد که مذاکره با آمریکا هیچیک از مشکلات کشور را حل نخواهد کرد، واقعیت این است که نفی مذاکره، موج جدیدی از گرانیها را به همراه داشته و قیمت کالاهای اساسی روز به روز در حال افزایش است. صدای اعتراض مردم از گرانیها بلند شده و خشم عمومی از خامنهای به عنوان مسئول اصلی این وضعیت رو به افزایش است. در انتهای هر پیام مردم درباره مشکلات اقتصادی، شاهد افزایش لعن و نفرینهایی علیه شخص رهبر هستیم که روز به روز تندتر و صریحتر میشود.
ایران بهوضوح شاهد تعمیق و گسترش نارضایتی عمومی است و مسئولیت این وضعیت متوجه شخص علی خامنهای است؛ فردی که با لجاجت و توهم، از حرکت کشور به سمت "قلههای پیشرفت" سخن میگوید، در حالی که واقعیت، سقوط تدریجی ایران به پرتگاه نابودی را نشان میدهد.
در شرایطی که مردم هر روز شاهد وخامت اوضاع اقتصادی و تبدیل شدن ایران به کشوری ویران هستند، خامنهای همچنان بر ادامه سیاستهای تقابلی خود با آمریکا اصرار دارد و آن را "عقلانیت" مینامد. اما اگر، بنا بر ادعای او، مذاکره با آمریکا تأثیری در حل مشکلات کشور ندارد، پس مردم حق دارند نتیجه بگیرند که ریشه مشکلات فعلی نه در تحریمها، بلکه در مدیریت ناکارآمد، فساد گسترده و سوءمدیریت مسئولان جمهوری اسلامی است.
شواهد نیز این ادعا را تایید میکند: پس از سخنان خامنهای، نرخ دلار به حدود ۹۰ هزار تومان رسید، که نشان میدهد تصمیمات او در قبال سیاست خارجی مستقیما بر وضعیت معیشتی مردم اثرگذار است. اگر مذاکره تاثیری ندارد، پس چگونه عدم مذاکره بلافاصله باعث تشدید بحران اقتصادی میشود؟ از سوی دیگر، اگر ادعای خامنهای درباره بیاثر بودن مذاکره صحیح باشد، مردم حق دارند بپرسند که چرا با وجود فروش میلیاردها دلار نفت در دورههای مختلف، هیچیک از مشکلات اقتصادی حل نشده است؟
از سوی دیگر؛ تجربه نشان داده که حتی در صورت مذاکره و توافق، درآمدهای نفتی ایران صرف بهبود وضعیت معیشتی مردم نمیشود، بلکه به جای آن، هزینه گروههایی همچون حماس، حزبالله، حوثیها و حشدالشعبی شده یا برای سرکوب اعتراضات داخلی هزینه میشود. پس از توافق هستهای برجام، جمهوری اسلامی میلیاردها دلار از آمریکا دریافت کرد، اما این پول چه سرنوشتی پیدا کرد؟ در دوره جو بایدن نیز ایران روزانه بین ۱.۷ تا ۲ میلیون بشکه نفت فروخت، اما نهتنها وضعیت اقتصادی کشور بهبود نیافت، بلکه شرایط مردم بهمراتب بدتر شد.
در همین حال، رهبران حماس بار دیگر به تهران سفر کردهاند تا در اوج بحرانهای اقتصادی داخلی، از خامنهای درخواست کمک مالی کنند. این در حالی است که مردم ایران با بحرانهایی نظیر بیبرقی، کمبود گاز و خزانه خالی دولت دست و پنجه نرم میکنند. طبیعی است که وقتی مردم ایران شاهد چنین رویدادهایی هستند، خشمگینتر و معترضتر شوند. آنها میبینند که در حالی که سفرههایشان هر روز کوچکتر میشود، خامنهای همچنان بر دشمنی با آمریکا و اسرائیل تأکید دارد و اولویتهای کشور را بر اساس حمایت از گروههای نیابتی خود در منطقه تنظیم میکند.
این سیاستهای مخرب، حتی به تحریف واقعیتها نیز منجر شده است. در حالی که طی حملات اخیر، اسرائیل مراکز موشکی و پدافندی نیروهای وابسته به جمهوری اسلامی را هدف قرار داد و نابود کرد، فرمانده سپاه ادعا میکند که ایران حمله کرده و اسرائیل «جرات پاسخگویی» نداشته است. این سطح از تحریف حقیقت نهتنها در راستای تملقگویی از خامنهای، بلکه در جهت تامین منافع شخصی و گروهی فرماندهان سپاه صورت میگیرد. تداوم دشمنی با آمریکا و حفظ شرایط تحریم، سود سرشاری برای سپاه دارد، چرا که با تحریمها، سپاه بهجای شرکت ملی نفت، کنترل فروش نفت را در اختیار دارد و از این طریق، میلیاردها دلار را بدون هیچگونه شفافیت مالی جابهجا میکند. بنابراین، بدیهی است که فرماندهان سپاه هیچ تمایلی به لغو تحریمها ندارند، چرا که این وضعیت برای آنان یک فرصت اقتصادی است، هرچند که هزینه آن را مردم ایران با فقر، بیکاری و گرانی بپردازند.
در این میان، همراهی مسعود پزشکیان، که در زمان انتخابات از ضرورت تعامل با جهان سخن میگفت، با سیاستهای خامنهای و سپاه، مایه شرمساری است. او اکنون به جای دفاع از منافع مردم، با چاپلوسی از خامنهای، سخنان او را «زیبا» میخواند، در حالی که خود بهخوبی میداند این سیاستها دولت را بیش از پیش در تنگنا قرار داده و خزانه کشور را به مرز نابودی کشانده است.
در نهایت، آنچه امروز در ایران جریان دارد، چیزی جز فروپاشی اقتصادی و گسترش نارضایتی عمومی نیست؛ مسیری که عامل اصلی آن، سیاستهای علی خامنهای و ساختار فاسد حاکمیت جمهوری اسلامی است.