آنچه ویران میشود، تنها خانه و زمین نیست؛ بلکه نمایان شدن گسلهای اجتماعی، نابرابری فضایی و بیعدالتی محیطزیستی است که هر بار با بارشهای شدید، برهنهتر از گذشته خود را نشان میدهد.
در ایران، سیل همه را به یک اندازه تهدید نمیکند. تجربه سالهای اخیر نشان داده است که مخاطرات ناشی از سیلاب، نه تصادفی، بلکه طبقاتی، مکانی و ساختاری توزیع میشوند.
بیشترین خسارتها همواره متوجه حاشیههای شهری، سکونتگاههای غیررسمی، روستاها، نواحی کمبرخوردار، و مناطقی است که کمترین سهم را در تصمیمسازیهای کلان و بیشترین فاصله را با مراکز قدرت و ثروت دارند.
وقتی فقر، سیل را تشدید میکند
سکونت در بستر و حریم رودخانهها، مسیلها و دامنههای ناپایدار، انتخاب آگاهانه ساکنان این مناطق نیست؛ نتیجه مستقیم نابرابری اقتصادی، ناتوانی داشتن مسکن ایمن و سیاستهای توسعهای است که گروههای کمدرآمد را به پرخطرترین نواحی جغرافیایی رانده است.
در این مناطق، سیلاب تنها در شکل یک پدیده طبیعی نیست، بلکه ضربهای سخت به زنجیرهای از محرومیتهای پیشین است.
در مقابل، مناطق برخوردار شهری با زیرساختهای مقاومتر، زهکشی بهتر، بیمه،خسارت و دسترسی سریعتر به خدمات امدادی، توان و تابآوری بیشتری دارند.
همین تبعیض و تفاوت، سیلاب را از یک مخاطره طبیعی به مسالهای اجتماعی و سیاسی تبدیل میکند؛ جایی که خطر، نابرابر توزیع شده و خسارت، ناعادلانه انباشته میشود.
تغییر اقلیم، بهانهای برای پنهانسازی نابرابری
تغییرات اقلیمی بدون تردید شدت و الگوی بارشها را دگرگون کرده است، اما نسبت دادن همهچیز به اقلیم، تنها به پوشاندن ریشههای نابرابری منجر میشود. اگر سیلاب صرفا نتیجه بارشهای شدید است، چرا همواره مناطقی مشخص و گروههای اجتماعی خاص بیشترین آسیب را میبینند؟
پاسخ در بستر آسیبپذیری نهفته است؛ بستری که محصول دههها تصمیمگیری نابرابر در تهیه سند آمایش سرزمین، توزیع خدمات، و اولویتبندی در الگوی توسعه است. تغییر اقلیم بحران را تشدید میکند، اما در نهایت، نابرابری ساختاری است که تعیین میکند چه کسی قربانی خواهد شد.
خاک فرسوده، زندگی فرسودهتر
تخریب خاک و پوشش گیاهی، بهویژه در مناطق روستایی و حاشیهای، یکی از موثرترین سازوکارهای شکلگیری نابرابری سیلابی در ایران است. این مناطق که معیشت ساکنان آن مستقیما به زمین، کشاورزی و منابع طبیعی وابسته است، بیشترین آسیب را از فرسایش شتابان خاک، چرای بیرویه دامها، جنگلزدایی گسترده و اجرای پروژههای عمرانی فاقد ارزیابی محیطزیستی متحمل میشوند.
در چنین شرایطی، زمین بهتدریج کارکرد طبیعی خود را از دست میدهد و از یک بستر جذبکننده آب، به بستری سخت، فشرده و نفوذناپذیر تبدیل میشود.
خاکی که توان جذب آب را ندارد، بهجای فروبردن بارش، روانآب تولید میکند؛ روانآبی که با خود گلولای و رسوب حمل میکند و در مسیر حرکت، با بهرهگیری از شیب زمین، قدرت تخریبی بیشتری مییابد.
این جریان سیلابی، بیواسطه به سمت همان روستاها و سکونتگاههای حاشیهای سرازیر میشود که زیرساخت حفاظتی مناسب، امکان جابهجایی ایمن، و دسترسی موثر به سازوکارهای جبران خسارت در آنها وجود ندارد.
شهرهایی برای ثروتمندان
الگوی توسعه شهری در ایران، بهجای آنکه بر سازگاری با آب، شناخت چرخههای طبیعی و کاهش خطرپذیری بنا شود، بر منطق سود کوتاهمدت، تراکمفروشی و حذف فضاهای طبیعی استوار است.
مسیلها، روددرهها، خشکرودها و پهنههای باز که نقشی حیاتی را در هدایت، پخش و جذب روانآب داشتند، یا مسدود شدهاند یا به عرصه پروژههای ساختمانی و زیرساختی تبدیل شدهاند. شهر، بهجای همزیستی با آب، در برابرش ایستاده است.
امروز حتی بارشهای متوسط نیز در شهرهای ایران به آبگرفتگی، اختلال در زندگی روزمره و گاهی خسارتهای گسترده منجر میشود. زمینِ پوشیده شده با آسفالت و بتن، امکان نفوذ آب را از میان برده و شبکههای زهکشی نیز توان مدیریت حجم ناگهانی روانآب را ندارند.
در این میان، مناطق کمبرخوردار، با زیرساختهای فرسودهتر و دسترسی محدودتر به خدمات شهری، بیشترین آسیب را متحمل میشوند.
سیلاب شهری، نمادی از نابرابری فضایی است؛ تصمیمهای سودمحور در مدیریت شهری، هزینههای خود را به پاییندستیهای اجتماعی و جغرافیایی تحمیل میکنند. شهری که بی توجه به آب ساخته میشود، ناگزیر بحران را به سمت بیپناهترین ساکنانش هدایت میکند.
ارزیابی محیطزیستی؛ غایب بزرگ
بیاعتنایی به ارزیابی اثرات محیطزیستی، یکی از بنیادیترین سازوکارهای بازتولید نابرابری در ایران است. پروژههایی که بدون ارزیابی مستقل، شفاف و مبتنی بر داده اجرا میشوند، نهتنها خطر سیلاب را مهار نمیکنند، بلکه آن را بهصورت نظاممند از نواحی برخوردارتر به مناطق محرومتر منتقل میسازند.
در این فرآیند، ریسک بهجای آنکه کاهش یابد، جابهجا میشود و در نهایت به زیان گروههایی تمام میشود که کمترین نقش را در تصمیمسازی و بیشترین آسیبپذیری را در برابر مخاطرات طبیعی دارند.
در نبود ارزیابی محیطزیستی ، پیامدهای هیدرولوژیک پروژههای راهسازی، شهرکسازی، سدسازی و توسعه شهری نادیده گرفته میشود: مسیلها قطع میشوند، مسیرهای طبیعی روانآب تغییر مییابد و بار سیلابی به پاییندستها و سکونتگاههای کمبرخوردار هدایت میشود.
این همان نقطهای است که یک تصمیم فنیِ به بیعدالتی بدل میشود و حقوق اولیه شهروندان برای سرپناه ایمن و محیطزیست سالم نقض میگردد.
انتقال ریسک سیلاب در چنین شرایطی، شکلی پنهان اما عمیقا موثر از بیعدالتی محیطزیستی است؛ جایی که منافع اقتصادی و عمرانی پروژهها نصیب گروههای برخوردار، سرمایهگذاران و مراکز قدرت میشود، اما هزینههای اجتماعی، محیطزیستی و انسانی آن به حاشیهها واگذار میگردد.
سیلاب؛ آزمون سخت عدالت در حکمرانی سرزمین
سیلاب در ایران، بیش از هر چیز، آزمونی برای حکمرانی عادلانه سرزمین است. وقتی یک پدیده طبیعی، همواره یک گروه مشخص را هدف میگیرد، دیگر نمیتوان آن را صرفا یک «حادثه غیر مترقبه» نامید. این تکرار، نشانه شکست ساختاری در مهار عادلانه ریسک و توزیع منابع و فرصتهاست.
تا زمانی که حکمرانی آب و سرزمین، بر پایه حقوق و عدالت محیطزیستی، ظرفیتهای سرزمین از جمله شناخت اراضی و حوضههای آبریز و حمایت از گروههای آسیبپذیر شکل نگیرد، سیلاب نهتنها مهار نخواهد شد، بلکه هر بار با شدتی بیشتر، شکافهای اجتماعی را عمیقتر خواهد کرد.
سیلاب در ایران، آینهای است که نابرابری را بیپرده نشان میدهد؛ پرسش این است که آیا سیاستگذاران جمهوری اسلامی، جرات نگاه کردن در این آینه را دارند یا نه.