شورای آتلانتیک از احتمال تبدیل تونس به بخشی از محور مقاومت خبر داد
اندیشکده شورای آتلانتیک در مقالهای تحلیلی نوشت که سفر اخیر وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی به تونس بار دیگر گمانهزنیها درباره گسترش نفوذ حکومت ایران در شمال آفریقا از طریق تونس را زنده کرده است.
این اندیشکده مستقر در واشینگتن دیسی با اشاره به گزارشهایی که از توافقهای دوجانبه و گسترش روابط اقتصادی میان این دو کشور نوشته است: « گسترش روابط در شمال آفریقا تنها میتواند حکومت ایران و آنچه «محور مقاومت» نامیده میشود را تقویت کند.»
شورای آتلانتیک با طرح خسارتهای سنگین اسرائیل به نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی در دو سال اخیر از یک سو، و ضعف اقتصادی و انزوای سیاسی تونس از سوی دیگر، نتیجه گرفته است که احیای روابط بهطور قابل توجهی برای هر دو کشور سودمند خواهد بود.
این اندیشکده سفر قیس سعید، رییسجمهوری تونس، به تهران برای شرکت در مراسم خاکسپاری ابراهیم رئیسی، رییس پیشین دولت در جمهوری اسلامی، بازگشایی پرواز مستقیم میان تونس و تهران و سفرهای متعدد مقامهای ارشد جمهوری اسلامی به کشورهای شمال آفریقا را بهعنوان شواهدی از تلاش تهران برای گسترش نفوذ و بازوهای خود در قاره آفریقا معرفی کرده است.
بریتانیا اعلام کرد تحقیقات مستقلی در پارلمان این کشور درباره نفوذ جمهوری اسلامی در بحث استقلال اسکاتلند آغاز میشود. بررسی کمکهای مالی به احزاب سیاسی بهصورت رمزارز و نفوذ چین از دیگر محورهای این تحقیق است.
داگلاس الکساندر، وزیر امور اسکاتلند در دولت بریتانیا، چهارشنبه ۲۶ آذر اعلام کرد این تحقیق گزارشهای مرتبط با فعالیت رباتهای وابسته به ارتش سایبری جمهوری اسلامی در حمایت از استقلال اسکاتلند را نیز بررسی خواهد کرد.
هنوز مشخص نیست این بررسی نفوذ اسرائیل در سیاست بریتانیا را شامل میشود یا نه. بهتازگی فاش شد که یک گروه پارلمانی در بریتانیا از دولت اسرائیل پول دریافت کرده است.
لزوم انجام این تحقیق پس از به زندان افتادن یکی از نمایندگان سابق بریتانیا در پارلمان اروپا به جرم دریافت رشوه از روسیه مطرح شد.
الکساندر گفت: «در سالهای اخیر پژوهشهای زیادی انجام شده که نشان میدهد فعالیتهایی از سوی حکومت ایران در ارتباط با آینده قانون اساسی اسکاتلند وجود داشته است.»
به گفته او، پس از حملات اسرائیل و آمریکا به ایران در جریان جنگ ۱۲ روزه، شمار رباتهایی که در شبکههای اجتماعی، «استقلال اسکاتلند» را ترویج میکردند، به شکل چشمگیری کاهش یافتند.
الکساندر افزود: «بنابراین درست و بهجاست که تحقیقی که در حال انجام است، همه بازیگرانی را که تلاش میکنند بر تصمیمهای دموکراتیکی که اینجا در بریتانیا گرفته میشود تاثیر بگذارند، بررسی کند.»
روزنامه تلگراف پیشتر با گزارش کارزار نفوذ مخرب تهران در بریتانیا، نوشته بود با شدت گرفتن جنگ جمهوری اسلامی و اسرائیل، حسابهای طرفدار استقلال که مسئول ۲۵۰ هزار پست بودند، ناگهان غیرفعال شدند.
سیابرا، یک شرکت تحلیل داده و مقابله با اطلاعات نادرست مستقر در اسرائیل، ۲۴ تیر گزارش داد بیش از هزار و ۳۰۰ پروفایل جعلی در ایکس که بهعنوان کاربران بریتانیایی از جدایی اسکاتلند حمایت میکردند، پس از ۱۶ روز خاموشی حین جنگ به شبکههای اجتماعی بازگشتند.
روزنامه دیلیمیل نیز با انتشار گزارشی درباره فعالیتهای ارتش سایبری جمهوری اسلامی، کارزار «تفرقهپراکنی در بریتانیا» را از بزرگترین کمپینها در نوع خود خوانده بود.
پس از آنکه ایکس نیز از قابلیت تازهای برای اعلام مکان جغرافیایی کاربران رونمایی کرد، وبسایت بریتانیایی «یوکی دیفنس ژورنال» گزارش داد شماری از حسابهای شاخص حامی استقلال اسکاتلند در ایکس که خود را بهعنوان فعالان اسکاتلندی معرفی میکنند، در حقیقت از داخل ایران اداره میشوند.
جمهوری اسلامی در سالهای اخیر کوشیده است تا با صرف بودجههای کلان برای «ارتش سایبری» خود، فضای افکار عمومی در شبکههای اجتماعی را مهندسی کند.
این ساختار نه تنها بازوی تبلیغاتی نظام بهشمار میرود، بلکه در تولید و بازنشر گسترده اطلاعات نادرست نیز نقش فعالی ایفا میکند.
روزنامه اسرائیلی معاریو گزارش داد که مقامهای این کشور در حال بررسی اطلاعاتی درباره ارتباط احتمالی جمهوری اسلامی با کشتن نونو لوریرو، دانشمند ارشد هستهای موسسه فناوری دانشگاه ماساچوست، هستند.
روزنامه معاریو چهارشنبه ۲۶ آذر تاکید کرد که این ارزیابی هنوز تایید نشده و با یافتههای رسمی نهادهای تحقیقاتی ایالات متحده همخوانی ندارد.
پلیس بروکلاین و دادستانی ایالت ماساچوست تحقیقات درباره این قتل را آغاز کردهاند، اما تاکنون فردی بازداشت نشده و انگیزه این اقدام نیز مشخص نیست.
لوریرو، که یک پژوهشگر ۴۷ ساله پرتغالیتبار و مشهور جهانی در زمینه پلاسما و همجوشی هستهای بود، شامگاه دوشنبه ۲۴ آذر به وقت محلی در خانهاش در شهر بروکلاین ایالت ماساچوست هدف گلوله قرار گرفت و سهشنبه در بیمارستان جان باخت.
مقامهای آمریکایی اعلام کردهاند همه فرضیهها، از جمله انگیزههای جنایی و سایر احتمالات، در حال بررسی است.
تاکنون نشانهای از ورود اجباری به محل حادثه گزارش نشده و مقامهای تحقیق از اظهارنظر درباره انگیزههای سیاسی یا امنیتی خودداری کردهاند.
به گفته دفتر دادستانی ایالت ماساچوست، تا عصر سهشنبه هیچ مظنونی شناسایی یا بازداشت نشده است.
نونو لوریرو
با وجود این، احتمال دخالت جمهوری اسلامی در این قتل بهعنوان اقدامی تلافیجویانه در واکنش به ترور دستاندرکاران برنامه هستهای ایران مورد توجه کاربران شبکههای اجتماعی قرار گرفته است.
خبرگزاری تسنیم، رسانه وابسته به سپاه پاسداران، در گزارشی قربانی این قتل را «دانشمند صهیونیستی» معرفی کرد و پایگاه خبری فرارو نیز از عبارت «ترور دانشمند هستهای» استفاده کرده است.
یهودستیزی در آمریکا
در پی این رویداد، دانشگاه امآیتی با انتشار بیانیهای از لوریرو به عنوان «پژوهشگری برجسته و استادی متعهد» یاد کرد و جامعه علمی بینالمللی مرگ او را شوکآور توصیف کرده است.
لوریرو که بهدلیل حوزه کاری حساس خود، در میان چهرههای برجسته علمی جهان شناخته میشد، پیشتر در حمایت از اسرائیل موضع گیری کرده بود.
همزمان سازمانهای یهودی در آمریکا از امکان وجود انگیزههای یهودیستیزانه و ضد اسرائیلی در این پرونده سخن گفتند.
قتل لوریرو یک روز پس از تیراندازی مرگبار ۲۳ آذر در ساحل بوندای سیدنی اتفاق افتاد؛ حملهای که همزمان با برگزاری مراسم جشن یهودی حنوکا باعث کشته شدن ۱۵ نفر و زخمی شدن ۱۱ نفر، از جمله دو افسر پلیس شد.
مقامهای استرالیایی این رویداد را یک «وضعیت امنیتی فعال» توصیف کردند و از شهروندان خواستند از اطلاعیههای پلیس پیروی کنند.
اسحاق هرتزوگ، رییسجمهوری اسرائیل، در واکنش به این حمله گفت یهودیانی که برای برگزاری آیین حنوکا در ساحل بوندای حضور داشتند، هدف «حملهای بسیار بیرحمانه» قرار گرفتند.
این حادثه در شرایطی رخ داد که دولت استرالیا پیشتر حکومت ایران را به نقش داشتن در حملات یهودستیزانه متهم و سفیر جمهوری اسلامی را اخراج کرده بود.
گزارشی که به صورت مشترک از سوی روزنامه واشینگتنپست و «فرانتلاین پیبیاس» درباره عملیات اسرائیل برای هدف قرار دادن دستاندرکاران برنامه هستهای جمهوری اسلامی (نارنیا) و جنگ ۱۲ روزه منتشر شده، نشان میدهد فهرست اهداف اولیه این عملیات شامل ۱۰۰ نفر بود که سپس کاهش یافت.
بر اساس این گزارش که چهارشنبه ۲۶ آذر منتشر شد، در جریان عملیات نارنیا، سرویس اطلاعاتی موساد از یک «سلاح ویژه» برای اجرای حملات دقیق در داخل ایران استفاده کرده است.
بر اساس این گزارش، موساد در عملیات نارنیا بیش از ۱۰۰ عامل ایرانی را به کار گرفت و برخی از آنها به یک سلاح سهجزئی محرمانه مجهز شدند که برای حمله به اهداف مشخص نظامی طراحی شده بود.
بهنوشته واشینگتن پست، این سلاح ویژه یکی از عناصر کلیدی راهبرد حمله چندلایه اسرائیل به برنامه هستهای و توان نظامی جمهوری اسلامی بوده و به عوامل اجازه میداد پیش از ورود جنگندههای نیروی هوایی اسرائیل به حریم هوایی ایران، عملیات زمینی دقیقی را اجرا کنند.
طبق این گزارش، مقامهای جمهوری اسلامی موفق شدند بخشی از لانچرهای این سلاح را کشف کنند، اما موشکها و بخش سوم آن هرگز پیدا نشد.
شبکه ۱۲ اسرائیل ۳۰ خرداد اعلام کرد همه دستاندرکاران برنامه هستهای تهران در حالی که در رختخواب و در خانههایشان خواب بودند، هدف قرار گرفتند.
به گفته این شبکه مقامات اسرائیلی تصمیم گرفته بودند این ترورها به صورت همزمان انجام شود تا امکان هشدار دادن به هدفها وجود نداشته باشد.
یک مقام ارشد امنیتی اسرائیل که در برنامهریزی عملیات نقش داشته به واشینگتنپست گفت این اقدام از نظر عملیاتی «بیسابقه» بوده و عوامل شرکتکننده تنها از ماموریت محدود خود اطلاع داشتند و از ابعاد کامل حمله اسرائیل آگاه نبودند.
والاستریت ژورنال نیز ۹ تیر در این باره نوشت: «حملات بهطور همزمان صورت گرفت تا مانع مخفی شدن اهداف شود.»
عملیات نارنیا
اسرائیل در بامداد ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ و همزمان با شروع حملات گسترده به زیرساختهای نظامی و هستهای ایران، عملیات هدفمند ترور دستاندرکاران برنامه هستهای را آغاز کرد.
هدف این عملیات، به گفته مقامهای اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل، «از بین بردن هسته فکری» برنامه هستهای ایران بوده است.
طبق این گزارش، در نخستین ساعات حمله، محمدمهدی تهرانچی، فیزیکدان نظری و متخصص مواد منفجره که تحت تحریم آمریکا قرار داشت، در آپارتمان خود در تهران کشته شد.
فریدون عباسی، رییس پیشین سازمان انرژی اتمی ایران و از دیگر چهرههای تحریمشده، نیز دو ساعت بعد در حملهای دیگر جان باخت.
اسرائیل اعلام کرده است که در مجموع ۱۱ نفر از دستاندرکاران برنامه هستهای ایران در روز ۲۳ خرداد و روزهای پس از آن ترور شدند.
واشینگتنپست و فرانتلاین نوشتهاند این عملیات بر پایه سالها جاسوسی، جمعآوری اطلاعات و تهیه پروندههای دقیق از محل زندگی، رفتوآمد و فعالیتهای حدود ۱۰۰ دانشمند هستهای ایران طراحی شد.
تلفات حمله
بر اساس یافتههای این تحقیق و بررسیهای مشترک با گروه تحقیقاتی بلینگکت، در دستکم پنج حملهای که دستاندرکاران برنامه هستهای هدف قرار گرفتند، ۷۱ غیرنظامی نیز کشته شدند.
در یکی از این حملات در مجتمع موسوم به «مجتمع اساتید» در شمال تهران، ۱۰ غیرنظامی از جمله یک نوزاد دوماهه جان باختند.
در حملهای دیگر، پسر ۱۷ ساله محمدرضا صدیقی صابر، از دستاندرکاران برنامه هستهای ایران جان باخت و خود او چند روز بعد در استان گیلان کشته شد.
یک مقام ارشد اطلاعات نظامی اسرائیل به واشینگتنپست گفت: «یکی از ملاحظات اصلی در برنامهریزی عملیات نارنیا، به حداقل رساندن تلفات غیرنظامی بود.»
در مقابل، مقامهای جمهوری اسلامی اعلام کردهاند حملات اسرائیل بیش از هزار کشته برجای گذاشته که صدها نفر از آنها غیرنظامی بودهاند.
برنامه هستهای ایران
عباس عراقچی، وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی، چهارشنبه با تایید از بین رفتن بسیاری از تجهیزات هستهای جمهوری اسلامی در حمله آمریکا و اسرائیل در جنگ ۱۲ روزه گفت: «برنامه هستهای ایران از بین نرفته است.»
او افزود: «آمریکا در حمله به تاسیسات هستهای جمهوری اسلامی موفق بوده است.»
بر اساس گزارش واشینگتنپست و فرانتلاین، حملات اسرائیل و آمریکا، از جمله بمباران مراکز نطنز و فردو و ترور فرماندهان نظامی، برنامه هستهای ایران را «سالها عقب انداخته» اما به گفته رافائل گروسی، مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی، «بهطور کامل نابود نشده است».
گروسی گفته است تهران همچنان ذخایری از اورانیوم با غنای ۶۰ درصد در اختیار دارد و ارزیابی دقیق خسارتها بدون دسترسی بازرسان ممکن نیست.
در همین حال، مقامهای ایرانی تاکید کردهاند دانش فنی هستهای با ترور دستاندرکاران این برنامه از بین نمیرود.
امیر تهرانچی، برادر محمدمهدی تهرانچی، به فرانتلاین گفت: «با کشتن این استادان، ممکن است خودشان نباشند، اما دانش آنها از کشور ما از بین نمیرود.»
این در حالی است که مقامات اطلاعاتی اسرائیل معتقدند ترور این دستاندرکاران برنامه هستهای ایران، مهمترین بخش عملیات نارنیا بوده، چرا که فرماندهان نظامی با تجهیزات نظامی قابل جایگزینی هستند، اما دانشی که در اختیار این افراد قرار داشت، به آسانی قابل بازیابی نیست.
حسن روحانی، رییس پیشین دولت، گفت حدود ۱۰ تا ۱۵ سال پیش برخی مقامهای «قابل اعتماد» حکومت احتمال حمله اسرائیل و آمریکا به ایران را صفر میدانستند و اعتقاد داشتند در صورت چنین رویدادی، اسرائیل ظرف چند روز «نابود» میشود و جمهوری اسلامی دهها هزار سرباز آمریکایی را میکشد.
روحانی در دیدار جمعی از معاونان وزیران و معاونان دولتهای یازدهم و دوازدهم، گفت در دولت او وقتی بحث حمله آمریکا یا اسرائیل به ایران مطرح میشد، «دوستانی صاحبنظر بودند» که میگفتند «امکان ندارد اسرائیل به ما حمله کند».
او در این سخنان که مشروحش چهارشنبه ۲۶ آذر منتشر شد، گفت: «بعد هم دلایلی میآوردند و میگفتند اگر اسرائیل به ما حمله کند میداند که ظرف چند روز منهدم و نابود میشود. آمریکا هم به ما حمله نخواهد کرد به دلیل اینکه اگر به ما حمله کند، میداند ظرف چند روز یا چند هفته بعد ۱۰۰ هزار آمریکایی در منطقه که در پایگاههای مختلف هستند از بین خواهند رفت و باید دهها هزار جنازه حمل کند.»
روحانی گوینده این سخنان را «عزیزان قابل اعتمادی» توصیف کرد که بر مبنای «تفکر و محاسبهای» این تصمیمسازیها را میکردند و به مسئولان بالاتر گزارش میدادند اما به نام یا مقام آنها اشاره نکرد.
او همچنین به مسئولیت رهبران و مقامات ارشد که از آنها بهعنوان «تصمیمگیر» یاد کرد نپرداخت و مسئولیت وضعیت کنونی را متوجه «تصمیمسازان» دانست.
روحانی اوایل آذر نیز گفته بود با گذشت نزدیک به پنج ماه از جنگ ۱۲ روزه، کشور همچنان در شرایط «نه جنگ و نه صلح» است و احساس امنیت در کشور وجود ندارد.
هرچند در ماههای اخیر، قریب به اتفاق مقامهای نظامی و سیاسی جمهوری اسلامی از «توان بالای نظامی» حکومت در جریان جنگ سخن گفتهاند، روحانی در آن نشست تاکید کرده بود آسمان اسرائیل تا ایران «برای دشمن» کاملا امن شده است.
روحانی در ادامه اظهارات خود، ارائه «محاسبه نادرست» به رهبران یک جامعه را «بالاترین خیانت» توصیف کرده و هشدار داده بود مقامها نباید «بهراحتی» سخنان «مسئولان پاییندست» را بپذیرند.
ششم آذر علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، در پیامی تلویزیونی بار دیگر از «شکست» آمریکا و اسرائیل در جنگ ۱۲ روزه سخن گفت.
رییس پیشین دولت در جمهوری اسلامی در سخنرانی جدید خود گفت هیچوقت درباره حرفهای این افراد «قانع» نشده و همیشه گفته بود حکومت باید خود را تقویت کند و به این «محاسبات غیردقیق» درباره امنیت کشور خوشبین نباشد.
هرچند جمهوری اسلامی در جریان نبرد با اسرائیل متحمل شکستهای گسترده اطلاعاتی و نظامی شد و شمار قابل توجهی از فرماندهان ارشد خود را از دست داد، در ماههای اخیر کوشیده است با ارائه روایتی متفاوت از این رخداد، خود را پیروز میدان نبرد معرفی کند.
روحانی در ادامه گفت: «با این وضعی که ما در کشور داریم و هر کسی معرکهای میگیرد، هر کسی یک حرفی میزند و ما هم به جان هم افتادهایم و رودرروی هم ایستادهایم، آیا به جایی میرسیم؟»
جهان در حالی به استقبال روز جهانی مهاجران میرود که سازمان بینالمللی مهاجرت شعار سال ۲۰۲۵ را «داستان بزرگ من؛ فرهنگها و توسعه» انتخاب کرده است. اما در سوی دیگر این شعار امیدبخش، واقعیت تلخ جوامعی قرار دارد که مهاجرت در آنها از یک انتخاب به یک ضرورت برای بقا تبدیل شده است.
در حالی که آمارهای رسمی از جابهجایی جمعی گسترده ایرانیان حکایت دارد، دیوارهای قانونی در اروپا و آمریکا بلندتر از هر زمان دیگری شده است.
یکی از چالشهای بنیادین در فهم پدیده جابهجایی انسانی، درهمتنیدگی تعاریف حقوقی است. برای درک تجربه مهاجرت ایرانیان، لازم است پیش از هر چیز به سراغ چارچوبهای حقوقی و اداری این مقوله رفت.
«مهاجر» به فردی اطلاق میشود که بهصورت داوطلبانه و با مجوز قانونی، مانند ویزای تحصیلی یا کاری، کشور را ترک میکند. برای مثال، هزاران دانشجوی ایرانی که سالانه از دانشگاههای معتبر دنیا پذیرش میگیرند، از نظر حقوقی مهاجر محسوب میشوند.
«پناهجو» کسی است که بهدلیل «ترس موجه» از سرکوب سیاسی، جنگ یا نقض بنیادین حقوق انسانی، ناگزیر به ترک وطن شده و در انتظار دریافت حمایت قانونی در کشور مقصد است.
پناهندگی، برخلاف مهاجرت، یک اقدام اضطراری برای گریز از خطر محسوب میشود.
در کنار این دو گروه، نیروهای متخصص فرامرزی یا «اِکسپَت» نیز وجود دارند؛ کارشناسان و متخصصانی که بهدلیل برخورداری از مهارتهای خاص، از سوی شرکتها، نهادهای بینالمللی یا موسسات پژوهشی، جذب و معمولا بر اساس قراردادهای کاری مشخص جابهجا میشوند.
این گروه از نظر حقوقی مهاجر محسوب میشوند، اما ماهیت جابهجایی آنها بیشتر به بازار جهانی نیروی کار و گردش تخصص وابسته است؛ هرچند در عمل، این مسیر برای بسیاری از متخصصان ایرانی به اقامت دائم منتهی میشود.
بر اساس دادههای رصدخانه مهاجرت ایران، تنها در سال ۲۰۲۲، «تعداد درخواستهای جدید پناهجویی ایرانیان رشدی بیش از ۴۰ درصد را تجربه کرده است»؛ روندی که از تشدید فشارهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جمهوری اسلامی حکایت دارد.
طبق دادههای این نهاد که وابسته به معاونت علمی و فناوری ریاست جمهوری است، موج جدید خروج از کشور دیگر پدیدهای محدود به گروههای خاص نیست و در بستر تشدید فشارهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در حال گسترش است.
در حال حاضر، آمارهای رسمی، شمار ایرانیان نسل اول مقیم خارج از کشور را بین ۱.۷ تا دو میلیون نفر برآورد میکنند؛ هرچند منابع غیررسمی این رقم را تا بیش از هشت میلیون نفر هم تخمین میزنند.
ایران همچنین در سالهای اخیر همواره در صدر فهرست کشورهای فرستنده دانشجو به آمریکا و اروپا بوده و رتبه چهارم جهان در اعزام دانشجوی دکتری به ایالات متحده را به خود اختصاص داده که این موضوع نشاندهنده تخلیه سیستماتیک سرمایههای انسانی است.
مرزهای حقوقی که در تجربه اجتماعی رنگ میبازند
در جامعه امروز ایران، مرزهای حقوقی و گفتمانی-اجتماعی میان مهاجرت، پناهجویی و جابهجاییهای تخصصی در تجربه زیسته بسیاری از شهروندان کمرنگ شده است.
با وجود تفاوتها، انگیزه خروج برای بخش بزرگی از شهروندان به هدفی مشترک گره خورده است: ترک ایران برای ساختن یک زندگی امنتر، باثباتتر، قابل پیشبینیتر و برخوردار شدن از آزادیهای اجتماعی.
در این چارچوب، پناهجویی و مهاجرت تحصیلی یا تخصصی بیش از آنکه بازتاب تفاوت مقصد یا هدف باشد، مسیرهای متفاوتی برای تحقق یک میل مشترک است: ساختن آیندهای بیرون از ایران.
از انقلاب تا بحران؛ ریشههای یک میل جمعی
تاریخچه مهاجرت ایرانیان پس از انقلاب ۵۷، داستانی از موجهای متوالی است.
موج اول با استقرار ساختار سیاسی جدید آغاز شد و موج دوم در سالهای جنگ هشت ساله با عراق رقم خورد.
اما در دهههای اخیر، ترکیب سرکوبهای سیاسی، محدودیتهای اجتماعی و بحران مزمن اقتصادی، مهاجرت را به یک استراتژی بقا تبدیل کرده است.
شهلا شفیق، نویسنده و جامعهشناس، در مصاحبه با ایراناینترنشنال گفت: «از همان آغاز استقرار جمهوری اسلامی بهدلیل سرکوبهای مختلف، مرز میان تبعید، پناهندگی و مهاجرت برای ایرانیان از بین رفت.»
او افزود: «بسیاری از ایرانیان نه با یک طرح برنامهریزیشده، بلکه بهناچار کشور را ترک کردند؛ روندی که در مقاطع مختلف، از جنبش سبز و اعتراضات آبان تا خیزش زن، زندگی، آزادی، در قالب موجهای متوالی ادامه یافت و تبعید و مهاجرت را به پدیدهای درهمتنیده تبدیل کرد.»
شفیق عامل مکمل این روند را «بیآیندگی» دانست؛ وضعیتی که در آن فقدان آزادیهای فردی با فروپاشی چشمانداز اقتصادی و اجتماعی گره خورده و امکان تصور «یک زندگی معمولی و انسانی»، بهویژه برای نسلهای آینده، بهشدت تضعیف شده است.
به گفته این نویسنده و جامعهشناس، «مهاجرت که پیش از انقلاب ۵۷ پدیدهای محدود بود، امروز به یکی از ویژگیهای ساختاری جامعه ایران بدل شده و نه فقط در واقعیت اجتماعی، بلکه در ادبیات و روایتهای فرهنگی ایرانیان خارج از کشور نیز بازتاب یافته است».
در حالی که انگیزه ایرانیان برای مهاجرت همچنان بالاست، کشورهای غربی سیاستهای محدودکنندهتری در پیش گرفتهاند. در اروپا، اجرای پیمانهای جدید مهاجرتی و تشدید کنترلهای مرزی، دسترسی به مسیرهای پیشین را دشوارتر کرده است.
در ایالات متحده نیز دونالد ترامپ با صدور فرمانی اجرایی، ورود شهروندان ایرانی را به خاک این کشور ممنوع اعلام کرده؛ تصمیمی که عملا مسیرهای مهاجرتی، تحصیلی و کاری ایرانیان به آمریکا را با انسداد جدی روبهرو کرده است.
در جستوجوی یک زندگی معمولی
روز جهانی مهاجران یادآوری میکند که این پدیده بخشی از واقعیت زندگی امروز ایرانیان است.
چه آنهایی که با پذیرش تحصیلی و کاری میروند و چه آنهایی که مسیرهای سختتری را برمیگزینند، همگی حامل روایتهایی از تلاش برای زندگی و امید هستند.
تا زمانی که بسترها برای توسعه فردی مهیا نباشد، جادههای خروج همچنان بهعنوان مسیری برای تجربه یک «داستان بزرگ» یا یک «زندگی معمولی» باقی خواهند ماند.