شهرام خلدی، استاد تاریخ خاورمیانه و روابط بینالملل، در مصاحبه با ایراناینترنشنال گفت جمهوری اسلامی بار دیگر تلاش خواهد کرد اسرائیل را هدف قرار دهد اما بحث بر سر نتیجهبخش بودن آن است.
او با اشاره به تغییرات اخیر در کابینه بنیامین نتانیاهو افزود اسرائیل ممکن است برای جلوگیری از عملیات نظامی احتمالی جمهوری اسلامی، دست به حملهای پیشدستانه بزند.
خلدی همچنین گفت علی خامنهای بر سر پیروزی کامالا هریس در انتخابات آمریکا دست به قمار زد و روی کار آمدن مسعود پزشکیان و فعال کردن شبکه نفوذ حکومت ایران در خارج از کشور، بخشی از برنامه جمهوری اسلامی برای امتیاز گرفتن از دولت هریس بود.
خلدی تاکید کرد: «خامنهای در برابر نتانیاهو و ترامپ قرار گرفته و در موقعیت آچمز است.»

در روزهای اخیر عباس عراقچی، وزیر امور خارجه و همچنین جواد ظریف معاون پزشکیان و خود مسعود پزشکیان به عنوان رییس جمهوری با ادبیات متفاوتی درباره لزوم تعامل با آمریکا یا دست کم کنترل و مدیریت تنش ها با آمریکا صحبت کردهاند.
این اظهارات نشاندهنده نگرانی آنها بعد از بازگشت دونالد ترامپ به قدرت است، زیرا میدانند که دوره سیاست مماشات جو بایدن در برابر جمهوری اسلامی به پایان خود نزدیک میشود.
اما آیا صحبتهای اخیر عباس عراقچی و محمد جواد ظریف و مسعود پزشکیان نمایانگر صدای اصلی جمهوری اسلامی است؟ به نظر نمیرسد چنین باشد.
عراقچی اخیرا به ترامپ توصیه کرده که به جای بازگشت به سیاست فشار حداکثری، «عقلانیت حداکثری» را در پیش گیرد؛ این در حالی است که جمهوری اسلامی خود در سیاستهایش کمتر نشانی از عقلانیت به نمایش میگذارد.
صداهای عراقچی و ظریف و حتی پزشکیان صدای واقعی جمهوری اسلامی نیستند؛ این اظهارات در واقع تلاشی است برای کاهش فشارهای بینالمللی بر جمهوری اسلامی. صدای واقعی این حکومت از سوی علی خامنهای و فرماندهان سپاه پاسداران شنیده میشود که بر ادامه سیاستهای ضد آمریکایی و ضد اسرائیلی تاکید دارند.
صدای واقعی جمهوری اسلامی نه از سالنهای هیات دولت، بلکه از شلیک پهپادها و موشکهای سپاه پاسداران در یمن به سوی ناوهای آمریکایی در دریای سرخ و از حملات پهپادهای حشد شعبی عراق به سوی پایگاههای آمریکا در سوریه شنیده میشود.
بعید است که دولت ترامپ نیز به این اظهارات عراقچی و ظریف توجه خاصی نشان دهد یا آنها را جدی بگیرد. برای دولت ترامپ، ملاک اصلی، اقدامات تهاجمی جمهوری اسلامی و نیروهای نیابتی آن علیه منافع و پایگاههای آمریکا و همچنین تلاش برای ترور شخصیتهایی چون ترامپ، جان بولتون، مایک پومپئو و برایان هوک است.
در دوره بایدن، آمریکا با حداکثر مماشات با جمهوری اسلامی برخورد کرد و حتی شش میلیارد دلار از داراییهای مسدودشده جمهوری اسلامی را آزاد کرد. این مماشات اما موجب تقویت و تهاجمیتر شدن سیاستهای جمهوری اسلامی در قبال آمریکا و اسرائیل شد.
پس از آن، حماس تحت حمایت جمهوری اسلامی به اسرائیل حمله کرد، حزبالله نیز شمال اسرائیل را هدف راکتهای خود قرار داد و حشد شعبی نیز بیش از ۷۰ حمله به پایگاههای آمریکا در عراق و سوریه ترتیب داد.
بنابراین، بعید بهنظر میرسد که تنها با اظهارات دیپلماتیک عراقچی تغییری در رویکردهای سختگیرانه ترامپ و تیم او علیه جمهوری اسلامی ایجاد شود. البته، بعید است که ترامپ بلافاصله پس از رسیدن به قدرت، به درگیری مستقیم با جمهوری اسلامی روی آورد، اما همانطور که خود او نیز اشاره کرده، مساله اصلی برایش مهار برنامه هستهای ایران خواهد بود.
به احتمال بسیار او در ابتدا به جمهوری اسلامی پیشنهاد مذاکره خواهد داد از جمله درباره برنامه هستهای و توان موشکی آن، اما بعید است که علی خامنه ای و فرماندهان سپاه پاسداران حاضر باشند دست از برنامه هستهای و توان موشکی خود بکشند.
جمهوری اسلامی هم اکنون نظامی در آستانه تولید بمب اتمی است و مدام تهدید به تغییر دکترین هسته ای خود می کند. معنای این تهدید روشن است. جمهوری اسلامی میگوید ما میتوانیم بمب اتمی بسازیم و اگر بخواهیم می سازیم.
از طرف دیگر آمریکا نیز خوهان پایان یافتن این برنامه هستهای است که اطمینانی به غیر نظامی بودن آن نیست. این وضعیت همراه با ضعیف تر شدن جمهوری اسلامی بعد از حملات اسرائیل به شبکه های نظامی و رهبران سیاسی حماس و حزب الله، جمهوری اسلامی را در وضعیت ضعیفتری در قبال آمریکای ترامپ قرار داده است.

علی خامنهای نگران کشته شدن، مجتبی خامنهای آماده رهبر شدن و مردم امیدوار به سرنگون شدن جمهوری اسلامیاند.
حیدری کاشانی، عضو مجلس خبرگان، تایید کرده که علی خامنهای نگران کشته شدن خود است. وی گفته در جلسهای با اعضای مجلس خبرگان در چهلمین روز کشته شدن حسن نصرالله، رهبر حزبالله لبنان و معاون او هاشم صفیالدین، خامنهای گفته که اعضای خبرگان باید برای شرایطی که او دیگر زنده نیست، آماده باشند تا بتوانند بهسرعت رهبر جدیدی انتخاب کنند.
هدف خامنهای از این اظهارات چیست؟ آیا صرفاً بهدلیل احتمال کشته شدن خود، خواستار انتخاب سریع رهبر بعدی است، یا در شرایط بحرانی کنونی و درگیری با اسرائیل، قصد دارد روند جانشینی پسرش، مجتبی را تسریع کند؟
این اظهارات حیدری کاشانی با سخنان اخیر خامنهای در جلسه خبرگان همخوانی دارد؛ سخنانی که میتوان آن را شبیه به خطبه وداع دانست.
خامنهای در این نشست، با اشاره به جنگ اُحُد و شایعه کشته شدن پیامبر اسلام و تاثیر آن بر جبهه جنگ، به خبرگان گفت که خدا پس از اُحُد آیاتی فرستاد تا به مسلمانان هشدار دهد که اگر پیامبر از میان شما رفت، نباید متوقف شوید یا به گذشته بازگردید.
خامنهای سپس با صراحت گفت که اگر لازم شد و رهبر به هر دلیلی نبود، مجلس خبرگان باید فوراً رهبر جدیدی انتخاب کند.
این حرفها نشان میدهد که خامنهای در تلاش است زمینه را برای جانشینی پسرش فراهم کند. شواهد و قرائن نیز حاکی از آن است که نظام در حال فراهم کردن مقدمات رهبری مجتبی است و تمامی رقبای او نیز کنار گذاشته شدهاند. آخرین نمونه، ابراهیم رئیسی بود که یک روز قبل از انتخاب رییس مجلس خبرگان در حادثه سقوط هلیکوپتر کشته شد در حالی که شانس او برای ریاست خبرگان با توجه به اینکه نایب رییس این مجلس بود بیشتر از همه بود.
در صورتی که رئیسی همزمان رییس مجلس خبرگان و رییسجمهوری میشد، احتمال داشت در رقابت بر سر رهبری، وزنهای سنگینتر از مجتبی پیدا کند.
صحبتهای مهدی نصیری، مدیر مسئول پیشین روزنامه کیهان، نیز که گفته رییسی قبل از مرگ به مطرح شدن رهبری مجتبی اعتراض کرده بود و احمد خاتمی نیز پس از اعتراض به مطرح شدن رهبری مجتبی از هیات رییسه خبرگان کنار گذاشته شد، موید این نقشه است.
از سوی دیگر، عباس پالیزدار، از نزدیکان مجتبی خامنهای، بعد از مدتی سکوت، اخیرا در فضای مجازی حاضر شده و در یک ویدئو طولانی به افشای فساد مقامات جمهوری اسلامی پرداخته و این احتمال را مطرح کرده که نظام در حال آمادهسازی رهبری مجتبی است و گفته اگر مجتبی به رهبری برسد، اوضاع بهتر خواهد شد.
این اظهارات نشان میدهد که نظام ممکن است در شرایط کنونی و در میان درگیریها با اسرائیل، این فرصت را مناسب بداند تا جانشینی مجتبی را تثبیت کند.
ضمن اینکه خامنهای وقتی از خطر کشته شدن خود صحبت میکند، به نظر میرسد این تهدید را از سوی اسرائیل جدی میبیند. او تجربه کشته شدن حسن نصرالله و دیگر فرماندهان و رهبران حزبالله و حماس را دیده و میداند که اسرائیل، با برتری اطلاعاتی و تسلیحاتی خود، توانایی این کار را دارد.
از طرفی، بازگشت دونالد ترامپ به صحنه سیاست آمریکا نیز نگرانیهای جمهوری اسلامی را بیشتر کرده است. ترامپ به عنوان شخصی که نسبت به اسرائیل موضع حمایتی قویتری دارد و سابقه کشتن قاسم سلیمانی را نیز در کارنامه خود دارد، تهدیدی جدی برای مقامات جمهوری اسلامی و از جمله جان خامنهای محسوب میشود.

صدور حکم اعدام برای وریشه مرادی، زندانی سیاسی، توسط ابوالقاسم صلواتی، قاضی دادگاه انقلاب، بار دیگر موضوع اعدام مخالفان و نقش قضات بدنام دادگاههای انقلاب در این اعدامها را به صدر اخبار کشاند.
این قضات در طول ۴۶ سال گذشته آمر و عامل صدور احکام اعدام بسیاری از مخالفان جمهوری اسلامی بودهاند.
صادق خلخالی
تردید اندکی وجود دارد که بدنامترین قاضی دادگاههای انقلاب در طول این سالها، صادق خلخالی بوده است. او با حکم مستقیم خمینی منصوب شد و بسیاری از مقامات حکومت شاه و فرماندهان ارتش ایران را پس از انقلاب اعدام کرد. اعدام فرماندهان ارتش از سوی خلخالی یکی از عوامل تضعیف جدی ارتش ایران و تحریک صدام حسین به حمله به ایران در سال ۱۳۵۹ بود.
خلخالی در اعدام مقامات حکومت پیشین به حدی تندروی کرد که برای مدتی جلو اعدامهای او گرفته شد؛ اما با دستور خمینی اعدامها را از سر گرفت. در سالهای اول انقلاب، نام خلخالی بهگونهای با اعدام و وحشت عجین شده بود که خمینی برای ایجاد رعب، او را به عنوان حاکم شرع دادگاه انقلاب به شهرهایی همچون سنندج، کرمانشاه، همدان، و اهواز اعزام کرد و او بسیاری از زندانیان را در محاکمههای کوتاه اعدام کرد.
از ابوالفضل توکلیبینا، از بازاریان نزدیک به خمینی، نقل شده است برای نشان دادن سطحینگری خلخالی در صدور احکام، حکم اعدام خودش را نیز بین بقیه احکام گذاشته و خلخالی آن را امضا کرده است.
حسین موسوی تبریزی
پس از اعدامهای اوایل انقلاب، اختلافات میان آیتالله خمینی و کاظم شریعتمداری موجب شد که خمینی، حسین موسوی تبریزی، از روحانیون تندرو حامی خود را بهعنوان حاکم شرع و قاضی دادگاه انقلاب به آذربایجان شرقی و غربی اعزام کند.
موسوی تبریزی در آن مقطع اعدامهای گستردهای در آذربایجان انجام داد. او بهعنوان دادستان انقلاب کل کشور، پشت بسیاری از اعدامهای زندانیان سیاسی در اوایل دهه ۱۳۶۰ بود.
اعدامهای سیاسی آن دوران موج دوم اعدامهای سیاسی بود که از تابستان ۶۰ شروع شده بود و تا سالهای ۶۳ و ۶۴ ادامه یافت و طی آن هزاران نفر از اعضای گروههای مختلف سیاسی اعدام شدند.
تیم محمدی گیلانی و لاجوردی
در آن سالها همچنین، تیم محمدی گیلانی بهعنوان حاکم شرع دادگاه انقلاب و اسدالله لاجوردی بهعنوان دادستان انقلاب و رییس زندان اوین، یکی از مخوفترین دوران اداره زندانها و زندانیان سیاسی را رقم زد.
گیلانی عامل صدور حکم اعدام بسیاری از زندانیان سیاسی در اوایل دهه ۱۳۶۰ بود و اصولا موج اول اعدام گسترده زندانیان سیاسی در تابستان ۶۰ با تیم گیلانی و لاجوردی در زندان اوین آغاز شد.
لاجوردی، که از نظر بسیاری از زندانیان سیاسی مهمترین نماد خشونت در زندانهای جمهوری اسلامی در دهه ۶۰ بود، در مدیریت شکنجه و سرکوب زندانیان نقشی محوری داشت.
محمد محمدی ریشهری
موج سوم اعدامهای سیاسی در سال ۱۳۶۷، که از آن به عنوان کشتار زندانیان یاد میشود، هزاران زندانی سیاسی از طیفهای مختلف را شامل شد. آمر اصلی این اعدامها محمد محمدی ریشهری، وزیر وقت اطلاعات و احمد خمینی، فرزند روحالله خمینی بودند که حکم این اعدامها را از خمینی دریافت کردند.
ریشهری پیش از آن با صدور احکام اعدام برای افسران ارتش در جریان کودتای نوژه و همچنین محاکمه و اعدام صادق قطبزاده از یاران خمینی، خود را بهعنوان قاضی صادرکننده احکام اعدام معرفی کرده بود. در اعدامهای ۶۷، احمد خمینی و ریشهری با تشکیل هیاتهای مرگ چند هزار زندانی سیاسی را در سراسر کشور اعدام کردند.
مصطفی پورمحمدی، نیری و ابراهیم رئیسی
مصطفی پورمحمدی بهعنوان نماینده وزارت اطلاعات در هیات مرگ تهران، این تصمیم نظام را تایید کرده و گفته که برای این کار ۳۰ هیات در سراسر کشور تشکیل و به تمام زندانها فرستاده شدند تا زندانیان سیاسی را اعدام کنند.
حسینعلی نیری و ابراهیم رئیسی از دیگر اعضای هیات مرگ نیز در این موج اعدامها نقش داشتند. رئیسی بعدها به سمتهای ارشد قضایی، از جمله ریاست قوه قضاییه رسید و در نهایت بهعنوان رییسجمهوری منتخب خامنهای منصوب شد.
علی رازینی
در میان چهرههای قضایی بدنام جمهوری اسلامی، علی رازینی نیز بهعنوان یکی از فعالان سرکوب و صدور احکام اعدام برای زندانیان سیاسی شناخته میشود. او نقش برجستهای در کشتار زندانیان در سال ۱۳۶۷ داشت. رازینی پس از عملیات مرصاد نیز از برگزاری دادگاههای فوری و صدور احکام اعدام صحرایی دفاع کرد.
غلامحسین محسنی اژهای
از دیگر قضات بدنام جمهوری اسلامی، غلامحسین محسنی اژهای است که در چهار دهه گذشته از چهرههای قضایی، اطلاعاتی و امنیتی اصلی نظام و همیشه مورد اعتماد حکومت بوده است. اگرچه او بیشتر با پرونده بازداشت و شکنجه شهرداران تهران و محاکمه غلامحسین کرباسچی شناخته شد، اما بعدها در سمتهایی چون وزیر اطلاعات، دادستان کل کشور و سرانجام رئیس قوه قضائیه فعالیت کرد.
سعید مرتضوی
در میان این قضات بدنام، نام سعید مرتضوی - معروف به «قاضی مرتضوی» - نیز برجسته است. مرتضوی در اواخر دهه ۱۳۷۰ و اوایل دهه ۱۳۸۰ بهعنوان قاضی دادگاه مطبوعات و دادستان تهران از عوامل اصلی سرکوب مطبوعات و توقیف روزنامهها بود و به «قصاب مطبوعات» مشهور شد.
پس از انتقاد مستقیم خامنهای از مطبوعات در سال ۱۳۷۹ بهعنوان پایگاه دشمن، مرتضوی در یک روز ۱۶ روزنامه را توقیف کرد. این اقدام به «توقیف فلهای مطبوعات» معروف شد. همین حمایتها از سوی خامنهای، سبب رشد و ارتقای مرتضوی شد و بعدها به دست داشتن او در فاجعه کهریزک در سال ۸۸ انجامید که در آن، تعدادی از جوانان بازداشتشده زیر شکنجه کشته شدند.
به گفته عباس پالیزدار، عضو کمیته تحقیق و تفحص مجلس، مرتضوی همچنین مسئول قتل زهرا کاظمی، عکاس ایرانی-کانادایی در سال ۱۳۸۲ بود که در زندان اوین کشته شد.
محمد مقیسه
در دهههای بعد نیز برخی از این قضات بدنام به صدور احکام اعدام علیه فعالان مدنی و سیاسی از جمله بازداشتشدگان اعتراضات سالهای ۸۸، ۹۶، ۹۸ و ۱۴۰۱ ادامه دادند. از جمله این قضات، محمد مقیسه بود که بهعنوان قاضی صادرکننده احکام دیکتهشده از سوی بازجویان نهادهای اطلاعاتی شناخته میشد.
ابوالقاسم صلواتی
از دیگر قضات بدنام میتوان به قاضی ابوالقاسم صلواتی اشاره کرد که بهدلیل تبعیت کامل از بازجویان وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه، احکام قضایی علیه فعالان مدنی و سیاسی را صادر کرده است.
علی مبشری
علاوه بر این چهرهها، علی مبشری نیز در زندان اوین در اواخر دهه ۶۰ و سالهای بعدی بسیاری از احکام اعدام را صادر کرد.
این اسامی، که از معروفترین قضات بدنام دادگاههای انقلاب بهشمار میروند و در طول ۴۶ سال گذشته در بازداشت، شکنجه و اعدام بسیاری از فعالان سیاسی و مدنی نقش داشتهاند، تنها نوک کوه یخی از سیستمی بزرگتر هستند.
بدنه اصلی این دستگاه سرکوب را باید در دادگاههای انقلاب استانها و زندانهای سراسر کشور دید. زندانهایی چون دیزلآباد کرمانشاه، عادلآباد شیراز، و وکیلآباد مشهد تنها چند نمونه از دهها زندان در شهرهای مختلف کشور هستند که داستانهای بیشماری از سرکوب، شکنجه و اعدام بیگناهان در آنها رخ داده است. این روایت، تنها گوشهای از عملکرد صدها قاضی و مأمور در این سیستم سرکوب است که طی ۴۶ سال گذشته، تعداد زیادی از فعالان سیاسی و مدنی و مردم معترض را به پای دار کشاندهاند.

در ایران، مردم با کمبودهای متعددی دست و پنجه نرم میکنند. از کمبود برق و گاز و بنزین گرفته تا کمبود گازوئیل، آب، مسکن، دارو، معلم، اتوبوس، شغل و کسری بودجه. این آخری به گفته علی لاریجانی، از مقامهای ارشد سابق جمهوری اسلامی، به اندازه دوران جنگ ایران و عراق، بحرانی است.
در ایران بهجای این که برای رفع کمبودها تلاش شود، آنچه افزایش یافته، تورم، گرانی، آلودگی هوا، فساد، قیمت ارز و طلا، بحرانآفرینی و ماجراجویی در سیاست خارجی و بردن کشور تا آستانه جنگ و دخالت بیشتر حکومت در زندگی مردم، از جمله تحمیل حجاب اجباری و مقابله حکومت با حق زنان برای پایان خودخواسته بارداری است.
به اینها باید افزایش ناکارآمدی و دزدی مسولان یک حکومت بیکفایت را نیز افزود.
اخیرا و با گذشت ۱۰۰ روز از ریاستجمهوری مسعود پزشکیان، حکومت با پررویی اعلام کرد که قرار است قطع برق بهطور کامل و در سراسر کشور انجام شود.
پزشکیان که آمده بود اوضاع را بهبود بخشد، نه تنها به این هدف نرسید، بلکه وضعیت زندگی مردم بدتر نیز شده است.
مسئولان میگویند حالا بهدلیل فصل سرما، قطع برق ادامه خواهد داشت؛ انگار چه در گرمای تابستان باشد و چه در سرمای زمستان، خانههای مردم ایران از برق محروم میمانند و صنایع نیز از کار میافتند.
این وضعیت در حالی است که خامنهای امسال را سال «جهش تولید» نامیده. جهش تولید با این اوضاع برق؟
مشکل کمبود برق تنها بهانهای از سوی یک حکومت ناکارآمد است. حکومتی که در کشوری با ثروتهای بیشمار نفت و گاز، رودخانههای پرآب و بیش از ۲۶۰ روز آفتابی، چنین وضعیتی را برای مردم رقم زده است.
این اوج ناتوانی در مدیریت کشوری است که از لحاظ منابع طبیعی غنی است. اینکه مسئولان در تابستان و زمستان به مردم بگویند برق کمتر مصرف کنند، شرمآور و مایه خجالت است.
پیش از آن که از مردم بخواهند برق کمتری مصرف کنند، این مسئولان باید در تلویزیون ظاهر شوند و از مردم ایران عذرخواهی کنند.
آنها باید بگویند: «ما، مسئولان جمهوری اسلامی، بابت این که نتوانستیم برق و گاز مورد نیاز شما را تامین کنیم، از شما عذرخواهی میکنیم.»
باید بگویند: «ما را ببخشید که وقتی ایران دارای دومین ذخایر گاز جهان و سومین ذخایر نفت جهان است، باز هم نتوانستیم خانههای شما را گرم کنیم و در زمستان با مشکل قطع گاز و برق مواجه هستید.»
مسئولان جمهوری اسلامی هرگز پاسخ نمیدهند که چرا با وجود وعدههای قبلی، قادر به تامین انرژی پایدار نبودهاند.
آنها هرگز به مردم نمیگویند که آمار و ارقام پرطمطراق درباره توسعه فازهای مختلف پارس جنوبی و عسلویه، همه خیالبافی بوده است.
اگر این آمارها درست بوده و هستند، چرا مردم همچنان در وسط زمستان با کمبود گاز و قطع برق مواجه میشوند؟
این حکومت نه تنها بیکفایت است، بلکه دروغگو هم هست و برای اداره ایران، یکی از بزرگترین کشورهای جهان از نظر منابع نفت و گاز، کوچک و ناتوان است.
این که قطع مکرر برق نشانهای از بیعرضگی و بیکفایتی است، فقط ادعا نیست بلکه آمار و ارقام این را نشان میدهند.
ایران با دومین ذخایر گاز جهان، نمیتواند سوخت نیروگاههای خود را در زمستان تامین کند؛ این یا نشان از ناتوانی است یا از فساد.
با وجود داشتن این ثروتهای عظیم، جمهوری اسلامی، نه توانسته گاز کافی برای نیروگاهها تامین کند و نه گازوئیل.
در حالی که سومین ذخایر نفت جهان را در اختیار داریم، مسئولان کشور نمیتوانند حتی برای تولید برق از این منابع استفاده کنند. اگر این حقیقت را به جهانیان بگویند، همه خواهند گفت که شما شایستگی مدیریت کشور را ندارید.
از سوی دیگر مسئولان جمهوری اسلامی مدعی هستند که برنامه هستهای برای تولید برق و مصارف پزشکی است اما نتیجه آن یک نیروگاه هزار مگاواتی در بوشهر بوده است؛ در حالی که مصرف برق کشور به حدود ۷۷ هزار مگاوات میرسد.
با این حساب، آیا تولید این مقدار برق با چنین هزینههای گزافی ارزش داشته است؟
البته آنها میگویند که برنامه هستهای صرفا برای تولید برق نیست و کاربردهای پزشکی نیز دارد. حتی اگر این ادعا درست باشد، چرا وضعیت دارویی کشور به این حد بحرانی است؟ چرا بیماران خاص نمیتوانند داروهای حیاتی خود را تهیه کنند؟
در حالی که کشور ما بیش از ۲۶۰ روز آفتابی دارد، سرمایهگذاری چندانی در تولید برق خورشیدی انجام نشده است که همه اینها، نشانه بیلیاقتی، فساد و دزدی توامان است.
حسن داعی، پژوهشگر و فعال سیاسی، در مصاحبه با ایراناینترنشنال گفت نه اسرائیل و نه آمریکا در شرایط کنونی به دنبال تغییر حکومت در ایران نیستند و تا زمانی که جایگزین مناسبی برای جمهوری اسلامی یافت نشود، این سیاست اسرائیل و آمریکا تغییر نخواهد کرد.
او افزود با توجه به شرایط منطقهای، اسرائیل و متحدان آن میکوشند حکومت ایران و حزبالله را تا حد ممکن تضعیف کنند تا ظرف چند سال آینده، اسرائیل هدف تهدیدات جدید قرار نگیرد.
داعی تاکید کرد ترامپ برای تعیین تکلیف پرونده هستهای جمهوری اسلامی، مساله غزه و لبنان، رابطه با تهران و آینده خاورمیانه به دنبال «راهحل سیاسی» خواهد بود.






