بزرگترین داستان اقتصادی سال ۲۰۲۵ نه هوش مصنوعی بود، نه تورم، رکود، یا فدرال رزرو، بلکه تلاش دولت آمریکا بود برای بر هم زدن نظم لیبرال حاکم بر دنیا و جایگزین کردن آن با نظمی نوین به محوریت و اولویت ایالات متحده.
این نظم نوین بر این باور بنا شد که کشورهایی مثل چین، سالها از فواید نظم لیبرال بهرهمند و ثروتمند شده و بازار ایالات متحده را قبضه کردهاند اما متقابلا بازار داخلی خود را به روی صنایع و محصولات آمریکایی نگشودهاند.
در همین حال، کسری رو به رشد تراز تجاری آمریکا در این مدل، نشانه ضعف و زوال اقتصاد ایالات متحده و وابستگی آن به سایر کشورها تعبیر میشد.
این کسری تجاری از نظر ترامپ به معنای از دست دادن شغل برای بازار کار آمریکا، سرریز رایگان فناوریهای پیشرفته آمریکایی برای خدمت به تقویت و توسعه اقتصادهای در حال رشدی چون چین و نهایتا تحلیل رفتن قدرت ملی ایالات متحده بود.
با توجه به جایگاه یگانه اقتصاد آمریکا در معادلات جهانی، ابزار مورد علاقه رییسجمهوری جدید، استفاده از تعرفه بود.
تعرفهها نه تنها برای محافظت از صنایع داخلی، بلکه برای بازگرداندن توازن به روابط تجاری و کاهش و تنظیم کسری تجاری با سایر کشورها بود و به تعبیر ترامپ، برای بازگرداندن عظمت به ایالات متحده.
پیام نظم نوین این بود که اگر تراز تجاری کشوری با ایالات متحده غیرمتعادل باشد - یعنی صادراتش به آمریکا به مراتب بیشتر از وارداتش از آمریکا باشد - لازم است بین تعرفههای سنگین، یا باز کردن بازارهایش برای محصولات و صنایع آمریکایی، یکی را انتخاب کند.
این سیاست، با دو چالش اساسی مواجه بود. اول اینکه از دیدگاه اقتصاد کلاسیک، ابزار انتخاب شده یعنی تعرفه با نظریه مزیت نسبی در تعارض بود. اقتصاد کلاسیک معتقد است که هیچ فضیلتی در خودکفایی نیست؛ حتی برای اقتصاد عظیم و متنوع آمریکا. هر کشوری باید روی تولید کالاهایی تمرکز داشته باشد که در آن به صورت نسبی مزیت دارد.
علاوه بر این، مطالعات نشان میدهد که تعرفهها در بلندمدت به جای افزایش اشتغال، باعث کاهش رقابت و نوآوری شده، قیمتها را برای مصرفکننده افزایش داده و در نهایت به ضرر اقتصاد داخلی و جهانی تمام میشود.
چالش دوم این بود که نظم لیبرال، مبتنی بر مشارکت و ایجاد نفع متقابل شکل گرفته بود، اما بنیان نظم جدید ایجاد محدودیت و فشار، و جریمه شرکای اقتصادی بود. این رویکرد، در مواردی مانند چین و اتحادیه اروپا، منجر به مقاومت و حتی جنگ تجاری شد و افزایش قیمت برای مصرفکننده و تضعیف روابط اقتصادی را در پی داشت و نتوانست کسری تجاری آمریکا را به طور پایدار کاهش داده و تراز کند.
در عین حال، کشورهایی مانند امارات متحده عربی و عربستان سعودی، از این فرصت برای گسترش همکاریهای اقتصادی استفاده کردند تا موقعیت خود را در اقتصاد آمریکا تقویت کرده و سرمایه و فناوری آمریکایی را در کلانپروژههای آتی خود شریک کنند.
فرصت فراهم شده برای تهران که از دست رفت
اجرای سیاست جدید با مذاکرات آمریکا و ایران همزمان شد، اما مقامات جمهوری اسلامی با بیتفاوتی از کنار فرصت به وجود آمده گذشتند و حتی پس از اجبار به مذاکره مستقیم، حاضر نشدند راجع به مسائل اقتصادی گفتوگو کنند.
و به این ترتیب، فرصتی تاریخی برای اقتصاد منزوی ایران، به سرعت از دست رفت.
ریشه این امتناع را نباید تنها در بیاعتمادی سیاسی یا ناشیگری دیپلماتیک جستوجو کرد؛ بلکه باید آن را در لایههای عمیقتر اقتصاد سیاسی ایران دید.
واقعیت این است که در ایران گروههای قدرتمندی شکل گرفتهاند که حیات و مماتشان به بازاری بسته، انحصاری و تحریفشده با تحریمها گره خورده است.
صنعت خودروی ایران روشنترین تصویر این وضعیت را به دست میدهد: وقتی واردات محدود باشد، تولیدکننده انحصاری میتواند کالای بیکیفیت را به قیمتی گزاف بفروشد و زیستبومِ مجوزها، سهمیهها و واسطهگریها به منبعی برای توزیع رانت و ثروت بدل میشود.
باز شدن درهای تجارت، حتی به صورت جزیی، به معنای مرگ این رانتهاست.
این منطق به صنایع سنگین و انرژی نیز قابل تعمیم است. زیرساختهای نفت و گاز ایران تشنه سرمایه و فناوری است، اما ورود سرمایهگذار خارجی یعنی شفافیت، رقابت واقعی و کاهش قدرت مانور «خودیهایی» که از کمیابی نفع میبرند.
در سیستمی که بر مبنای «دسترسی کنترلشده» بنا شده، سرمایهگذاری خارجی صرفا پول نیست، بلکه یک تهدید امنیتی برای ذینفعان وضع موجود است.
شاید مهمترین درس از بزرگترین داستان اقتصادی سال ۲۰۲۵ همین تفاوت رویکرد کشورهای مختلف به نظم نوین جهانی باشد. فرصتی که عربستان سعودی با جشنی پرشکوه به استقبالش رفت، ابتدا به ایران پیشنهاد شد اما جمهوری اسلامی حتی حاضر نشد دربارهاش گفتوگو کند.
ممکن است عدهای ایستادگی پکن مقابل آمریکا را پاسخ مناسبتری بدانند اما فراموش نباید کرد که چین اواخر دهه ۷۰ میلادی، در موقعیتی دشوار - از جهاتی قابل مقایسه با ایران امروز - انعطاف به خرج داد.
چین در آن زمان، اقتصاد کمونیستی را کنار گذاشت، پای میز مذاکره نشست، با نظم نوین همراه شد و ملزومات آن را فراهم کرد، از تله فقر گریخت، ۴۰ سال از موهبات نظم لیبرال بهره برد و به یک قدرت جهانی بدل شد و امروز به موقعیتی رسیده که شاید بتواند به آمریکا نه بگوید.
موفقیت یا شکست این نظم نوین در سالهای آتی مشخص خواهد شد اما تا جایی که به خاورمیانه مربوط است، برندگان و بازندگان آن مشخص شدهاند.