کریم خان، دادستان دیوان کیفری بینالمللی عالیترین نهاد قضایی سازمان ملل متحد، از تصمیم خود مبنی بر طرح اتهامات جنایات جنگی علیه بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر دفاع میکند و میگوید اسرائیل «هیچ تلاش واقعی» برای تحقیق درباره این اتهامات انجام نداده است.

علیرغم رای هفته گذشته مجلس نمایندگان ایالات متحده به تحریم دیوان کیفری بینالمللی در اعتراض به تصمیم این دیوان در مورد حکم بازداشت نتانیاهو، کریم خان جمعه در مصاحبه با رویترز گفت این حکم را بر اساس خواستههای شخصی نگرفته است.
قضات دیوان بین المللی کیفری در نوامبر گذشته حکم بازداشت نتانیاهو و یوآو گالانت وزیر دفاع سابق اسرائیل را به «اتهام جنایات جنگی و جنایت علیه بشریت» در جریان جنگ غزه صادر کردند.
اسرائیل صلاحیت دادگاه مستقر در لاهه را رد کرده و اتهام «جنایات جنگی» را رد کرده است.
رسانههای اسراییلی فهرست نام سی و سه گروگانی که در مرحله اول آزاد خواهند شد منتشر کردند.
در میان اسامی نام دو کودک پنج و یک ساله و همچنین جند دختر سرباز اسراییلی دیده میشوند.
در میان اسامی همچنین نامدو شهروند اسراییلی که بیش از ده سال پیش در گروگان حماس هستند نیز آمده است.

یسرائیل کاتس وزیر دفاع اسرائیل اعلام کرد که پیش از آزادی زندانیان فلسطینی در چارچوب توافق آتشبس با حماس، شهرکنشینان یهودی کرانه باختری که تحت دستور بازداشت اداری قرار دارند، آزاد میشوند.
کاتس در بیانیهای نوشت: «با توجه به آزادی مورد انتظار تروریستها به عنوان بخشی از توافق آزادسازی گروگانها، من تصمیم گرفتم شهرکنشینان بازداشتشده در بازداشت اداری را آزاد کنم و پیام روشنی مبنی بر تقویت و تشویق شهرکهای [کرانه باختری] برسانم که در خط مقدم مبارزه با تروریسم فلسطینی قرار دارند و با چالشهای امنیتی فزایندهای روبهرو هستند.»

او افزود: «بهتر است خانوادههای شهرکنشین یهودی خوشحال باشند تا خانوادههای تروریستهای آزاد شده.»
در مجموع شانزده حکم بازداشت اداری برای یهودیان اسرائیلی در زمان وزیر دفاع سابق یوآو گالانت صادر شد و هفت نفر از آنها هنوز از آن زمان در بازداشت هستند.

یک هفته پس از انتخاب رییسجمهوری جدید لبنان، امانوئل مکرون، رییسجمهوری فرانسه، به بیروت سفر کرد و نجیب میقاتی، نخستوزیر مستقر، گفت که مکرون قول داد از دولت جدید لبنان حمایت کند. تلاش برای اصلاحات ساختاری اقتصادی و خلع سلاح حزبالله از جمله اهداف سفر مکرون اعلام شده است.
نجیب میقاتی که تا بر سر کار آمدن نواف سلام همچنان به عنوان نخستوزیر انجام وظیفه میکند، جمعه ۲۸ دی گفت که رییسجمهوری فرانسه برای کمک به اجرای قطعنامه ۱۷۰۱ شورای امنیت سازمان ملل که سال ۲۰۰۶ برای پایان دادن به جنگ حزبالله و اسرائیل تصویب شد، ابراز آمادگی کرده است.
این اولین سفر یک رییس دولت خارجی پس از انتخاب جوزف عون به ریاست جمهوری و نواف سلام به نخستوزیری لبنان است.
مکرون سال ۲۰۲۰ و پس از انفجار بندر بیروت به لبنان سفر کرده بود.

فرانسه در آتشبس حزبالله و اسرائیل و شکستن بنبست سیاسی و تشکیل دولت جدید در لبنان، نقش کلیدی داشته است.
یک منبع در ریاستجمهوری فرانسه گفت که این کشور به دنبال کمک به اصلاحات ساختاری اقتصادی در لبنان است.
رسانهها نیز نوشتند که مکرون از حزبالله خواهد خواست سلاح را کنار بگذارد و به طور کامل وارد فعالیتهای سیاسی شود.
پنجشنبه ۲۰ دی و پس از دو سال خالی ماندن پست ریاستجمهوری در لبنان، پارلمان این کشور ژوزف عون، فرمانده ارتش و چهره مورد حمایت آمریکا را به این سمت انتخاب کرد. پنج روز بعد نیز نواف سلام با وجود مخالفت نمایندگان گروه حزبالله تحت حمایت جمهوری اسلامی و متحدش، جنبش امل، توانست حمایت اکثریت نمایندگان پارلمان لبنان را به دست آورد و نخستوزیر این کشور شود.
این قاضی ۷۱ ساله رییس دیوان بینالمللی دادگستری، عالیترین نهاد قضایی سازمان ملل متحد، در لاهه است.
میقاتی، نخست وزیر فعلی، تنها ۹ رای کسب کرد.
گفتوگو با ولیعهد عربستان سعودی پیش از سفر به بیروت
مکرون پنجشنبه و پیش از سفر به لبنان، به صورت تلفنی با محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان سعودی گفتوگو کرد.
همزمان مقامات فرانسوی به رسانهها گفتند خوشبین هستند که ریاض بودجه و تجهیزاتی را برای تقویت نیروهای مسلح لبنان فراهم کند.
هدف از تقویت نیروهای مسلح کنترل جنوب لبنان به وسیله ارتش این کشور به عنوان بخشی از طرح آتشبس ۶۰ روزه با هدف خروج کامل نیروهای اسرائیلی از لبنان است.
شبکه العربیه گزارش داد کابینه امنیتی اسرائیل تا ساعتی دیگر برای تصویب توافق آتشبس غزه جلسه برگزار میکند.
دفتر بنیامین نتانیاهو جمعه ۲۸ دیماه در بیانیهای تایید کرد نمایندگان اسرائیل و حماس در دوحه توافق آتشبس غزه و آزادی گروگانها را امضا کردند.
دفتر نخستوزیر اسرائیل گفت تیم مذاکرهکننده لحظاتی قبل با نتانیاهو تماس گرفت و خبر امضای توافق را اعلام کرد.
طبق این بیانیه، پس از امضای توافق آتشبس، آخرین تحولات به خانوادههای ۹۸ گروگانی که در اسارت حماس هستند، اطلاعرسانی شد.

دیوید لینچ افسانهای، پنجشنبه شانزدهم ژانویه (۲۷ دی) درگذشت؛ درست چهار روز پیش از رسیدن به ۷۹ سالگی.
او ماه اوت سال گذشته اعلام کرده بود بر اثر کشیدن سیگار به بیماری ریوی آمفیزم مبتلا شده. به همین دلیل پروژههایش برای نتفلیکس نیمهکاره ماند و حالا خبر مرگ او بر اثر این بیماری، دوستداران سینما را غمگین کرد؛ یکی از بزرگترین فیلمسازان معاصر جهان که دستی هم در هنرهای تجسمی و موسیقی داشت و ارزشهای بلامنازع فیلمهایش فراتر از هر جایزهای بود (هر چند جوایز زیادی هم گرفت: از نخل طلای جشنواره کن تا شیر طلای ونیز برای یک عمر فعالیت سینمایی و همینطور اسکار افتخاری دیرهنگام در سال ۲۰۱۹ در حالی که هیچگاه اسکار بهترین کارگردانی را نصیب نبرده بود).
اما فیلمسازی که کارش را با نقاشی آغاز کرده بود، جهان تو در تو و پیچیدهای در آثارش بنا کرد که فراتر از زمان خودش به نظر میرسد. استادی او در تصویر کردن رویاها و تخیلات انسان و خلق جهانی به غایت پیچیده در غالب سوررئالیسم، سینمای لینچ را در جایگاه دست نیافتنیای قرار میدهد: فیلمسازی که جهانش شبیه به هیچ کارگردان پیش از خودش نیست و هیچ فیلمسازی هم پس از او نتوانست فیلمی شبیه به شاهکارهایش خلق کند و بتواند با این قدرت پا بگذارد در جهان اوهام.
سینمای او روز به روز پیچیدهتر شد. غرابت و فضای ترسناک فیلمهای اولیه نظیر کله پاککنها (۱۹۷۷) و مرد فیلنما (۱۹۸۰)، جایش را به پیچیدگیهای درونیتر در توئین پیکز (۱۹۹۲) داد تا بعدتر در سه شاهکارش، بزرگراه گمشده (۱۹۹۷)، جاده مالهالند (۲۰۰۱) و امپراتوری درون (۲۰۰۶)، به اوج سبک و سیاق حیرتانگیز او برسیم که در آن قرار نیست همه چیز روشن و واضح با تماشاگر در میان گذاشته شود؛ با رویایی روبهرو هستیم به غایت تکاندهنده و غریب که تماشاگر را به یک چالش وصفناپذیر دعوت میکند: دعوت به درون انسان و روایت مشکلات، رنجها و پیچیدگیهای ذهن به زبان سینماییای به غایت تکاملیافته و حیرتانگیز.
در این سه فیلم، لینچ جهانی بوفکور وار بنا میکند که در آن گمگشتگی و ناشناس بودن انسان، مساله اصلی است و اساسی.
لینچ در هر سه فیلم با خلق جهان و زبانی بسیار پیچیده -که درک آنها را برای غالب مخاطبان بسیار دشوار میکند- انگشت اشارهاش را به سمت تاریکترین بخشهای ذهن انسان میگیرد و سعی دارد در فضایی پر از وهم و ترس انسانی -با تکیه بر یکی از بزرگترین ترسهای بشری یعنی ترس از مکانهای ناشناس- فضایی خلق کند که تاریخ سینما مشابه آن را کمتر به یاد میآورد.
آخرین فیلمش، امپراتوری درون اما اوج این پیچیدگی است و تکامل. پیچیدگی از این رو که فهم مناسبات و شخصیتها و روابط درون فیلم برای تماشاگر ناآشنا با جهان لینچ و زبان سینمای پسامدرن اساسا غیرممکن است -که اشکالی هم ندارد و قرار نیست یک اثر هنری لزوما برای همه قابل درک باشد- و متکامل از این حیث که مایه پنهانتر -و جذابتر- دو فیلم قبلی یعنی «سینما» این جا به اوج میرسد: امپراتوری درون جهانش را بر پایه از بین بردن مرز سینما و واقعیت بنا میکند و این جمله شگفتانگیز لوئیس بونوئل را به خاطر میآورد که: «سینما توهم بزرگی است که واقعیتر از خود واقعیت میشود.»
این شاید کلید درک فیلم باشد: سینما خود واقعیت است.

به رغم انبوه مقالات و کتابهای منتقدان غربی درباره لینچ، کسی اشارهای نکرد که جاده مالهالند چقدر وامدار فیلم «سلین و ژولی قایق سواری میکنند» (۱۹۷۴- ژاک ریوت) است و در واقع هر دو، فیلمهایی هستند درباره سینما و در ستایش آن.
جعبهای که دو دختر در سلین و ژولی وارد آن میشوند، در واقع سینماست؛ همانطور که در صحنه مشابه، دو دختر فیلم جاده مالهالند هم از همان اتاق کوچک وارد جهان سینما میشوند.
امپراتوری درون اما اصلا با سینما آغاز میشود: پیرزنی وارد خانه یک بازیگر سینما میشود و به طرز غریبی بیش از خود بازیگر درباره فیلم آینده او میداند و پیشگویانه، انگشت اشارهاش را به سمتی از اتاق میگیرد و میگوید: «اگر امروز فردا بود ...» و زن بازیگر، خود را در همان لحظه اما روز بعد، بر روی مبل روبهرویی میبیند، در حالی که برای بازی در فیلم پذیرفته شده، و این آغاز ماجرای غریبی است که چندین جهان مختلف را با یکدیگر میآمیزد: جهان ظاهرا واقعی و زندگی عادی زن بازیگر، جهان فیلم در حال ساخته شدن، جهان فیلم لهستانیای که سالها قبل نیمهکاره مانده و این فیلم جدید بازسازی آن است، جهان پشت صحنه فیلم لهستانی که به قتل انجامیده، جهان یک نمایش در حال اجرا، جهان زنی که از ابتدای فیلم همه چیز را مثل یک فیلم بر صفحه تلویزیون در حال تماشاست، جهان گروه سازنده فیلم امپراتوری درون -که در صحنه رقص نهایی و پشت پا زدن به همه چیز متجلی میشود؛ همراه با شیطنتی از لینچ در نمایی از بازیگر فیلم قبلیاش، جاده مالهالند که در گوشهای نشسته و جهان فیلم قبلی را با این فیلم مرتبط میکند- و بالاخره جهان ما که خارج از فیلم در حال تماشای آن هستیم.
همه این دنیاها -با ویژگی و مختصات خودشان- به طرز حیرتانگیزی با هم میآمیزند و یکی میشوند و این سوال ازلی و ابدی بشر را باز رو در روی ما قرار میدهند که: واقعیت چیست؟ ما که هستیم و که بودیم و که خواهیم بود؟
سرانجام زن در صحنه تکان دهندهای در گوشه خیابان میمیرد. دوربین عقب میکشد و دوربین فیلمبرداری دیگری را در کادر نشان میدهد و کارگردان کات میدهد.
میشد جهان فیلم را ساده کرد و همین جا آن را به پایان رساند اما لینچ نسبتی با سادگی ندارد: زن بازیگر وقتی بلند میشود، با کسی حرف نمیزند و همچون جنزدهها راه میافتد. وارد همان دالانهایی میشود که پیشتر دیده بودیم. وهم ادامه دارد و پایانی برای آن قابل تصویر نیست. به یک تالار سینما میرسد و یکی از زیباترین صحنههای تاریخ سینما شکل میگیرد: در سینمایی کاملا خالی، فیلم او بر روی پرده در حال پخش است. فیلم روی پرده ادامه پیدا میکند تا میرسد به خود او در همان لحظه در همان تالار. ما او را میبینیم که در تالار خالی ایستاده و فیلم خودش را در همان لحظه و در همان تالار به طور مستقیم تماشا میکند؛ یک ایده شگفتانگیز دیگر در اتصال کامل سینما و واقعیت و از بین بردن مرز آن که فقط از فیلمسازی چون دیوید لینچ میشد انتظارش را داشت.





