مئیر جاودانفر، تحلیلگر مسائل اسرائیل به ایران اینترنشنال گفت: «تضمینهای توافق آتشبس میان اسرائیل و حزبالله بیشتر سیاسیاند تا حقوقی.»
او افزود: «ارتش اسرائیل از توافق حمایت کرده، اما آن را کامل نمیداند.»
این تحلیلگر ادامه داد: «در اسرائیل اختلافات سیاسی درباره این توافق طبیعی است. نگرانی اصلی درباره اعتماد به ارتش لبنان و تواناییاش برای مقابله با حزبالله است.»

قرار است معاونان وزیران امور خارجه ایران و سه کشور اروپایی (آلمان، فرانسه و بریتانیا) جمعه نهم آذر ۱۴۰۳ در ژنو دیدار کنند. با توجه به این که این نشست با عنوان «گفتوگو برای گفتوگو» توصیف شده، انتظار نمیرود از سوی شرکتکنندگان در مذاکره، از پیش دستور کار مشخصی ارائه شده باشد.
کریستیان واگنر، سخنگوی وزارت امور خارجه آلمان، دوشنبه چهارم آذر ماه در نشست با خبرنگاران گفت که آنها میخواهند درباره نگرانیهای خود از جمله در مورد نقش منطقهای ایران، استفاده تهران از نیروهای نیابتی و برنامه هستهای جمهوری اسلامی صحبت کنند.
مذاکرات ژنو میتواند نقطه عطفی در روابط تهران و اروپا باشد. اگرچه جمهوری اسلامی ممکن است به دنبال توافقی موقت برای کاهش فشارها باشد اما واقعیت این است که مشکلات ساختاری در سیاست خارجی و منطقهای ایران، دستیابی به توافق جامع را دشوار میسازد.
اروپا نیز با در نظر گرفتن نگرانیهای امنیتی، منطقهای و حقوق بشری، احتمالا خواستار امتیازات گستردهتری از سوی ایران خواهد شد.
موفقیت این مذاکرات به میزان آمادگی جمهوری اسلامی برای پذیرش شرایط جدید بینالمللی بستگی دارد. تهران ممکن است تلاش کند تا با ارائه امتیازاتی محدود، زمان بیشتری برای بازسازی قدرت خود بخرد که در ماههای اخیر بهخاطر ادامه تحریمهای بینالمللی از یکسو و بیثباتی اقتصادی از سوی دیگر آسیب دیده است. اما اروپاییها که بهخوبی از این استراتژی آگاه هستند، احتمالا از تاخیرهای عمدی ایران ناخرسند خواهند شد و در صورت نبود پیشرفت، به گزینههایی مانند فعالسازی مکانیسم ماشه روی خواهند آورد.
زمینههای گفتوگو
به جز مقامهای وزارت امور خارجه آلمان که به طور کلی گفتهاند نگرانیها درباره برنامه هستهای و بیثباتسازیهای منطقهای جمهوری اسلامی میتواند محور گفتوگوهای روز جمعه باشد، هیچ یک از طرفها درباره این که با چه دستور کاری به ژنو سفر خواهند کرد، سخنی نگفتهاند.
به نظر میرسد تضعیف نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی در منطقه از جمله شبهنظامیان گروه شیعه حزبالله لبنان و نیز حماس و همچنین تهدیدهایی که درباره برنامه اتمی تهران وجود دارد، مقامهای جمهوری اسلامی از جمله رهبر آن را وادار کرده است تا درخواست گفتوگو با طرفهای اروپایی را ارائه کنند.
حالا نه فقط تهدید تشدید تحریمهای بینالمللی بر سر جمهوری اسلامی سایه افکنده است و غرب فشارها علیه رژیم را به علت نقض حقوق بشر و مداخله نظامی در اوکراین و منطقه غرب آسیا تشدید کرده، بلکه با توجه به تحولات داخلی از جمله بیثباتی اقتصادی و فروپاشی اجتماعی و فرهنگی در ایران، مقامهای تهران موجودیت حکومت خود را در خطر میبینند.
قطعنامه شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی
شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی روز پنجشنبه یکم آذر ۱۴۰۳، قطعنامهای را علیه برنامه اتمی جمهوری اسلامی تصویب کرد که بر همکاری نکردن تهران در شفافسازی برنامه هستهای خود تاکید داشت.
این قطعنامه که با حمایت کشورهای اروپایی به تصویب رسید، گامی مهم در همگرایی مجدد اروپا و آمریکا علیه تهران به شمار میرود.
بسیاری بر این باورند که این قطعنامه که از مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی خواسته است «گزارشی جامع» از برنامه هستهای و همکاری نکردن ایران با این نهاد ناظر بینالمللی را تا بهار سال آینده ارائه کند، میتواند مقدمهای برای فعالسازی مکانیسم ماشه باشد؛ مکانیسمی که به بازگشت خودکار تحریمهای بینالمللی علیه ایران و قرار گرفتن در ذیل فصل هفتم منشور ملل متحد منجر خواهد شد.
مقامهای جمهوری اسلامی احتمالا به این نتیجه رسیدهاند که اروپاییها از این مکانیسم استفاده خواهند کرد. بنابراین آنها یا باید مسیر گذشته در همکاری نکردن با آژانس را ادامه دهند و برای مقابله با تبعات آن مهیا شوند یا با عمل به تعهدات پادمانی، ارائه حداکثر شفافیت در فعالیتهای هستهای و پاسخ به سوالات آژانس، ثابت کنند فعالیتهای هستهای جمهوری اسلامی صلحآمیز است .
با حضور مجید تخت روانچی، یکی از معماران توافق هستهای ۲۰۱۵ (برجام) در راس هیات ایرانی، تهران احتمالا در تلاش است تا مسیر مذاکرات هستهای را دوباره احیا کند.
هدف اصلی ایران از این دیدارها میتواند جلوگیری از تشدید فشارهای بینالمللی و کاهش احتمال فعال شدن مکانیسم ماشه باشد.
به نظر میرسد تهران امیدوار است با بهرهبرداری از اختلافات احتمالی میان اروپا و آمریکا (بهویژه با بازگشت دونالد ترامپ به قدرت)، بتواند امتیازات محدودی ارائه دهد و در عوض، فشارهای دیپلماتیک را کم کند.
این امکان نیز وجود دارد که با توجه به تلفات بسیار زیاد نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی، مذاکرهکنندگان ایرانی درباره مسائل مربوط به لبنان و غزه نیز گفتوگوهایی انجام دهند که به گمان برخی از کارشناسان، در جهت خرید زمان برای احیای این نیروها خواهد بود.
تشدید تنشهای منطقهای
پس از حملات هفتم اکتبر و حمایت جمهوری اسلامی از «اقدام تروریستی شبهنظامیان حماس» تنش میان جمهوری اسلامی و اسرائیل وارد مرحله جدیدی شد.
به دنبال حملات اسرائیل به ساختمان متعلق به سفارت ایران در دمشق که منجر به کشته شدن فرماندهان ارشد نیروی قدس سپاه پاسداران شد و نیز ترور اسماعیل هنیه در فردای روزی که مراسم تحلیف ریاستجمهوری در تهران برگزار شد، مقامهای جمهوری اسلامی طی دو مرحله با شلیک صدها موشک بالستیک و کروز و همچنین پهپادهای انتحاری، خاک اسرائیل را هدف قرار دادند.
این حملات با محکومیت شدید از سوی کشورهای غربی به ویژه آلمان، بریتانیا و فرانسه مواجه شد.
افزایش حملات نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی به اسرائیل در ماههای اخیر و تهدیدهای مستقیم حکومت ایران علیه این کشور، نگرانیهای اروپا را تشدید کرده است.
علی لاریجانی، مشاور رهبر جمهوری اسلامی، به تازگی اعلام کرده که ایران در حال آماده شدن برای انجام حمله نظامی به اسرائیل است.
نیروهای نیابتی تهران از عراق، یمن، سوریه و لبنان نیز نقش فعالتری در حملات علیه اسرائیل ایفا کردهاند. در این شرایط، اروپا که امنیت اسرائیل را یک خط قرمز غیرقابل مذاکره میداند، احتمالا تعهدات بیشتری برای کاهش تنشها از ایران خواستار خواهد شد.
افزایش فشارهای حقوق بشری
سرکوب اعتراضات مردمی در ایران، بازداشت روزنامهنگاران، فعالان سیاسی و مدنی و افزایش اعدامها، موجب افزایش انتقادهای بینالمللی از وضعیت حقوق بشر در ایران شده است.
هر چند در اظهارات سخنگوی وزارت امور خارجه آلمان از مطرح شدن موضوع حقوق بشر در نشست ژنو سخنی به میان نیامده اما با توجه به این که کشورهای اروپایی پیشتر به این موضوع توجه داشتهاند و حامی قطعنامههای شورای حقوق بشر سازمان ملل علیه ایران بودهاند، انتظار میرود این بار حقوق بشر را به عنوان یکی از پیششرطهای اصلی مذاکره با جمهوری اسلامی مطرح کنند.
چالشهای جمهوری اسلامی در ژنو
به نظر نمیرسد تخت روانچی و همکارانش مقابل دیپلماتهای آلمانی، فرانسوی و بریتانیایی از موضع قدرت سخن بگویند. چالش و ضعفهای ایران در زمینههای گوناگون این شرایط را فراهم نخواهد کرد که فرستادگان جمهوری اسلامی بتوانند با دست پر از ژنو به تهران بازگردند.
ایران در سایه فشارهای اقتصادی، انزوای دیپلماتیک و چالشهای داخلی، در موقعیت ضعیفی قرار دارد.
طبق نظریه «جوزف نای» درباره قدرت نرم، کشوری که از قدرت کمتری برخوردار است، ناچار به ارائه امتیازات بزرگتری برای جلب توافق خواهد بود. اما دادن این امتیازات، ممکن است ثبات داخلی رژیم را تهدید کرده و اختلافات میان نخبگان حاکم را تشدید کند.
جذابیت نداشتن صرف پرونده هستهای
برای اروپا، محدود کردن گفتوگوها به برنامه هستهای ایران به تنهایی کافی نیست.
اروپا به دنبال توافقی جامعتر است که رفتار منطقهای جمهوری اسلامی، توسعه برنامه موشکی و پهپادی و تهدیدات علیه اسرائیل را نیز در بر بگیرد.
در این شرایط، اگر ایران حاضر به ارائه امتیازات در این حوزهها نباشد، احتمال شکست مذاکرات از پیش تضمین شده است.

محمود علوی، وزیر پیشین اطلاعات جمهوری اسلامی، در اظهاراتی بیسابقه به شکستهای اطلاعاتی متعدد جمهوری اسلامی در برابر اسرائیل اذعان کرده است. او بهصراحت اعلام کرده که وزارت اطلاعات در شناسایی عوامل ترور دانشمندان هستهای ناکام مانده و حتی نتوانسته روش انجام این ترورها را کشف کند.
علوی، که در سالهای ۱۳۹۲ تا ۱۴۰۰ وزیر اطلاعات بود، تایید کرد در ترور محسن فخریزاده نیز دستگاههای امنیتی موفق به بازداشت عوامل عملیات نشدند، در حالی که بعدها در اظهاراتی متناقض گفتند برای چهار تن از عوامل این حمله حکم اعدام صادر کردهاند.
او در صحبتهایی که در مرکز اسناد انقلاب اسلامی ایراد کرد، به ناتوانی وزارت اطلاعات در پیگیری نفوذ اسرائیل اعتراف کرده و گفته است: «ما نیم ساعت از تیم اسرائیلی عقب بودیم.»
این اعترافات علوی، که خود از بالاترین مقامات امنیتی جمهوری اسلامی است، عمق و گستردگی نفوذ اطلاعاتی اسرائیل را در نهادهای امنیتی و نظامی جمهوری اسلامی نشان میدهد.
از دیگر موارد شکست اطلاعاتی جمهوری اسلامی که علوی به آن اشاره کرده، سرقت اسناد هستهای جمهوری اسلامی از سوی اسرائیل است.
این اسناد در بهمن ۱۳۹۶ از یک انبار در شورآباد، جنوب تهران، به سرقت رفت.
بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر وقت اسرائیل، سه ماه بعد با افشای این موضوع مدعی شد که این اسناد اثبات میکنند جمهوری اسلامی درباره برنامه هستهای خود به جامعه جهانی دروغ گفته است.
این سرقت، که در یک عملیات پیچیده اطلاعاتی انجام شد، شامل انتقال ۵۵ هزار سند و ۵۵ هزار فایل دیجیتال و ۱۸۳ سیدی به اسرائیل بود.
گزارشها نشان میدهد که اسرائیل دو سال برای این عملیات برنامهریزی کرده و حتی مدل و ماکتی از انبار نگهداری اسناد ساخته بود تا تیم عملیاتی با جزییات کامل وارد عمل شود.
در واکنش به این سرقت، ابتدا مقامات جمهوری اسلامی موضوع را تکذیب کردند، اما پس از مدتی محسن رضایی، فرمانده پیشین سپاه، اعتراف کرد که اسناد به سرقت رفته است.
او این رخداد را «نشانهای از نفوذ اطلاعاتی عمیق» توصیف کرد اگر چه مجبور شد تحت فشار، حرف هایش را پس بگیرد ولی دو ماه بعد یوسی کوهن، ربیس وقت موساد، جزبیات بیشتری از این عملیات را افشا کرد و گفت: «۲۰ نفر در این عملیات شرکت داشتند که هیچکدام اسرائیلی نبودند.»
این اظهارات نشاندهنده گستردگی شبکه نفوذ اسرائیل در داخل ایران است.
علی یونسی، وزیر اطلاعات دولت محمد خاتمی، و محمود علوی، وزیر اطلاعات دولت حسن روحانی، هر دو به عمق نفوذ اسرائیل در ایران اذعان کردهاند.
یونسی در مصاحبهای اعلام کرد که «جان مقامات جمهوری اسلامی در خطر است» و این نفوذ را به ناهماهنگی میان وزارت اطلاعات و سازمان اطلاعات سپاه نسبت داد، اما حتی پس از تغییرات مدیریتی در این دو نهاد، نظیر عزل حسین طائب و ابراهیم جباری فرمانده گارد محافظان رهبری، این نفوذ نهتنها کاهش نیافت، بلکه در دورههای بعد تشدید نیز شد.
نمونه اخیر این شکستها، ترور اسماعیل هنیه، رهبر حماس در تهران و در یکی از امنترین مکانهای پایتخت بود که درست پس از ادعای اسماعیل خطیب، وزیر اطلاعات، مبنی بر نابودی شبکه جاسوسی اسرائیل رخ داد.
این اعترافات و شواهد نشان میدهد که نفوذ اطلاعاتی اسرائیل در ایران بهحدی است که حتی مقامات عالیرتبه امنیتی جمهوری اسلامی نیز نتوانستهاند راهکاری برای مقابله با آن پیدا کنند.

جمهوری اسلامی اعلام آمادگی کرده تا مذاکرات هستهای جدیدی را با اروپا آغاز کند. این در حالی است که سه کشور آلمان، فرانسه و بریتانیا، هفته گذشته در نشست شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی، قطعنامهای علیه برنامه هستهای جمهوری اسلامی به تصویب رساندند.
سوال اصلی این است که آیا جمهوری اسلامی واقعا قصد مذاکره دارد یا همچنان از این ابزار برای وقتکشی و نزدیک شدن به ساخت بمب اتمی استفاده میکند؟
اگر این سوال برای ما مطرح است، بهطور قطع برای سه کشور اروپایی نیز این ابهام وجود دارد.
این کشورها بهخوبی میدانند جمهوری اسلامی سابقهای طولانی در سیاست نمایشی مذاکره و تلاش مخفیانه برای توسعه برنامه هستهای خود دارد و این الگو بارها تکرار شده است.
هر زمان که جمهوری اسلامی قصد پیشبرد برنامه هستهای خود را داشته، مذاکرات را قطع کرده، سطح غنیسازی را افزایش داده و روی مراحل ساخت بمب کار کرده است. سپس، تحت فشارهای خارجی، دورهای از مذاکرات را آغاز کرده تا بخشی از فشارها را کاهش دهد.
این سیاست که محصول تفکر علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی است، برای قدرتهای غربی شناختهشده و نخنما است. بنابراین در شرایط فعلی بعید است این روش در برابر دولت دونالد ترامپ و اروپای خشمگین کارگر باشد.
اروپا بهشدت از همکاری موشکی و پهپادی جمهوری اسلامی با روسیه خشمگین است. به این ترتیب وقتی به وضعیت فعلی نگاه میکنیم، میبینیم که اروپا، آمریکا و اسرائیل، هر سه از زوایای مختلف در برابر برنامه هستهای تهران ایستادهاند و قدرت مانور جمهوری اسلامی به طرز قابل توجهی محدود شده است.
اسرائیل، ترامپ و اروپا: سه ضلع فشار علیه جمهوری اسلامی
اسرائیل با روی کار آمدن دوباره ترامپ این دوره را بهترین زمان برای نابودی برنامه هستهای تهران میداند. ترامپ نیز صراحتا اعلام کرده که مصمم است جلوی دستیابی جمهوری اسلامی را به بمب اتمی بگیرد.
از سوی دیگر، اروپا نیز رویکردی حتی سختگیرانهتر از آمریکا در قبال ایران اتخاذ کرده است، چرا که علاوه بر نگرانیهای مشابه آمریکا و اسرائیل درباره سلاح هستهای، از برد فزاینده موشکهای ایران و تهدیدات مکرر مقامات جمهوری اسلامی نگران است.
با توجه به این شرایط، احتمال استفاده جمهوری اسلامی از مذاکرات برای وقتکشی و فریب آمریکا و اروپا بسیار کاهش یافته است. ترامپ خواستار محدودیت جدی برنامه هستهای جمهوری اسلامی، فراتر از برجام است و اروپا نیز علاوه بر موضوع هستهای، برنامه موشکی جمهوری اسلامی را یک تهدید جدی میداند.
دو راهی خامنهای: توافق شبه تسلیم یا تقابل؟
خامنهای اکنون با دو گزینه مواجه است:
۱. تن دادن به توافقی شبیه تسلیم شدن که محدودیتهای شدیدی بر برنامههای هستهای و موشکی جمهوری اسلامی تحمیل میکند.
۲. پذیرش خطر تقابل همزمان با آمریکا، اروپا و اسرائیل.
روش قدیمی جمهوری اسلامی برای ایجاد شکاف میان آمریکا و اروپا نیز دیگر کارآیی ندارد. اروپا و آمریکا دست جمهوری اسلامی را خواندهاند و بهنظر میرسد اروپا بهدلیل جلب حمایت ترامپ در جنگ اوکراین، بیش از گذشته به همکاری با آمریکا در پرونده هستهای ایران متمایل شود.
شکستهای دیپلماتیک جمهوری اسلامی در سه ماه اخیر
جمهوری اسلامی حالا با شرایط سختتری در سیاست خارجی خود روبهرو است که قدرت مانور آن را در برابر آمریکا و اروپا و اسرائیل کاهش میدهد. سیاست خارجی دولت مسعود پزشکیان و بهطور کلی نظام جمهوری اسلامی در ماههای اخیر چهار شکست بزرگ را تجربه کرده است:
۱. شکست تحرکات منطقهای عباس عراقچی: تلاشهای عراقچی برای جلوگیری از حمله اسرائیل به ایران از طریق رایزنی با ۱۱ کشور منطقه، بینتیجه ماند. اسرائیل نهتنها به ایران حمله کرد بلکه از آسمان کشورهای منطقه مانند اردن، سوریه و عراق استفاده کرد و جمهوری اسلامی نتوانست اقدام موثری انجام دهد.
۲. شکست در شورای حکام: تلاشهای دیپلماتیک جمهوری اسلامی برای جلوگیری از تصویب قطعنامه پیشنهادی اروپا در شورای حکام ناکام ماند. تنها سه کشور به قطعنامه رای منفی دادند و در نهایت با ۱۹ رای مثبت و ۱۲ رای ممتنع، این قطعنامه علیه جمهوری اسلامی تصویب شد.
۳. ناکامی در حمایت از حماس و حزبالله: جمهوری اسلامی نتوانست گروههای نیابتی خود را از فشار حملات سنگین اسرائیل نجات دهد. شرایط بهگونهای است که حماس و حزبالله یا باید تسلیم شوند یا با ادامه حملات سنگین روبهرو شوند.
۴. شکست در دلبستن به نتایج انتخابات آمریکا: جمهوری اسلامی به پیروزی کامالا هریس امید بسته بود تا سیاست مماشات ادامه یابد اما با بازگشت ترامپ، سیاست فشار حداکثری در پیش گرفته شده است.
چشمانداز آینده
خامنهای اکنون با چالشی بزرگ مواجه است: ادامه سیاست مذاکرات ظاهری و تلاش پنهانی برای دستیابی به بمب اتمی، دیگر امکانپذیر نیست.
در همین حال، دولت پزشکیان در اوج کسری بودجه، بهدلیل فشارهای داخلی و خارجی، مجبور به افزایش بودجه نظامی شده است.
کمبود گاز، خاموشی برق و نگرانی از اعتراضات مردمی نیز بحرانها را برای دولت تشدید کردهاند و سیاست خارجی نظام را در موقعیتی دشوارتر قرار دادهاند.

اسرائیل در روزهای اخیر حملات سنگینی را علیه حزبالله لبنان انجام داده است. در یکی از این حملات، ساختمانی هشتطبقه در بیروت با استفاده از بمبهای سنگرشکن کاملاً تخریب شد. هدف این عملیات، محمد حیدر، فرمانده بخش عملیاتی حزبالله بود.
حیدر از معدود فرماندهان ارشد حزبالله است که هنوز زنده است. این در حالی است که سایر فرماندهان ارشد این گروه، نظیر فؤاد شکر، فرمانده شاخه نظامی حزبالله، ابراهیم عقیل، جانشین وی، و علی کرکی، فرمانده جبهه جنوب، در حملات اخیر اسرائیل کشته شدهاند.
در حال حاضر، محمد حیدر و طلال حمیه، مسئول بخش امنیت خارجی حزبالله، از معدود فرماندهان ارشد باقیمانده این گروه هستند. آمریکا برای بازداشت طلال حمیه جایزهای ۷ میلیون دلاری تعیین کرده است. تصاویر او در کنار فؤاد شکر که چهار ماه پیش توسط اسرائیل کشته شد، نشان از جایگاه بالای او در ساختار حزبالله دارد.
کشته شدن تعداد زیادی از فرماندهان ارشد و حتی رهبران درجهیک حزبالله، همچون حسن نصرالله و هاشم صفیالدین، جانشین او، یک شکست بزرگ برای جمهوری اسلامی محسوب میشود. اما این شکست تنها بخشی از آسیبهایی است که جمهوری اسلامی در ماههای اخیر از اسرائیل متحمل شده است. عملکرد اسماعیل قاآنی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران، بهعنوان مسئول اصلی این شکستها، در مرکز انتقادات قرار دارد.
تحلیلگران معتقدند که اشتباهات استراتژیک قاآنی، هم برای گروههای نیابتی جمهوری اسلامی و هم برای خود نظام، فاجعهبار بوده است. او تصور میکرد که حمله حماس به اسرائیل در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ میتواند ضربهای مهم به این کشور وارد کند و موقعیت خود را نزد رهبری جمهوری اسلامی تقویت کند اما محاسبات او بهشدت اشتباه بود.
قاآنی تصور میکرد که حماس پس از حمله به اسرائیل میتواند گروگانهایی بگیرد و اسرائیل نیز همانند حملات گذشته، پس از چند هفته بمباران نوار غزه، وارد مذاکره برای آتشبس شود. این محاسبات اشتباه، یادآور تبادل گلعاد شالیط، سرباز اسرائیلی، با بیش از هزار زندانی فلسطینی در سال ۲۰۱۱ است اما شرایط این بار متفاوت بود. اسرائیل نهتنها رهبران و فرماندهان ارشد حماس، همچون اسماعیل هنیه، یحیی سنوار و صالح العاروی را از بین برد، بلکه تیپها و گردانهای نظامی این گروه را تا مرز نابودی پیش برد و دولت حماس در غزه را منهدم کرد.
تضعیف حزبالله و شکست محاسبات خامنهای و سپاه
جمهوری اسلامی پس از حمله هفتم اکتبر حماس، تلاش کرد حزبالله را نیز وارد درگیری با اسرائیل کند. در ابتدا، حزبالله با شلیک موشکها و راکتهایی به شمال اسرائیل، خوشبینی کاذبی در تهران ایجاد کرد. علی خامنهای و فرماندهان سپاه معتقد بودند که حزبالله با در اختیار داشتن بیش از ۱۵۰ هزار موشک، میتواند اسرائیل را دچار بحران کند اما اسرائیل با حملات سنگین، این محاسبات را نیز باطل کرد.
اسرائیل ابتدا هشدار داد که در صورت ادامه حملات، پاسخ سختی به حزبالله خواهد داد. فرماندهان حزبالله و سپاه، با اعتماد به برآوردهای خامنهای، این هشدارها را جدی نگرفتند اما اسرائیل با اقداماتی بیسابقه، از جمله انفجار پیجرها و کشته و مجروح کردن گسترده اعضای حزبالله نشان داد که توانایی مدیریت این تهدیدات را دارد. نیروی هوایی اسرائیل با استفاده از بمبهای سنگرشکن، حسن نصرالله و هاشم صفی الدین رییس شاخه نظامی این گروه را هدف قرار داد و آنها را به قتل رساند.
حالا کشتهشدن رهبران ارشد حماس و حزبالله، که مهمترین گروههای نیابتی جمهوری اسلامی در منطقه بودند، جمهوری اسلامی را در شرایط بیسابقهای قرار داده است. جمهوری اسلامی که این گروهها را بهعنوان سپر دفاعی خود میدید، اکنون با مواجهه مستقیم با اسرائیل روبهروست. از سوی دیگر، شکستهای اخیر، همزمان با پیروزی احتمالی دونالد ترامپ در انتخابات آمریکا، جمهوری اسلامی را در موقعیت دشوارتری قرار داده است. بشار اسد نیز از جنگ جمهوری اسلامی و حزبالله با اسرائیل فاصله گرفته و احتمال حمله اسرائیل به حشد شعبی دیگر گروه نیابتی جمهوری اسلامی نیز وجود داد.
شکستهای پیدرپی جمهوری اسلامی در مقابل اسرائیل، نشاندهنده ضعفهای ساختاری در استراتژیهای نظامی و محاسبات اشتباه فرماندهان آن است. عملکرد اسماعیل قاآنی و سایر فرماندهان سپاه، نهتنها گروههای نیابتی جمهوری اسلامی را تضعیف کرده، بلکه موقعیت خود نظام را نیز بهشدت متزلزل کرده است. در حالی که اسرائیل به حملات خود ادامه میدهد، جمهوری اسلامی با چالشهایی جدی در عرصه نظامی و دیپلماتیک روبهروست.

پس از مرگ کیانوش سنجری و روایتهای متناقض مرتبط با آن و سپس، کنشهای اعتراضی حسین رونقی، برای چندمین بار شاهد موجی از تنش و اتهامزنی و رد و بدل شدن برچسبهای بدون سند و مدرک میان مخالفان جمهوری اسلامی در خارج از کشور بودیم.
قبلا این تنشها را در ماجرای ائتلاف هشت نفره، مخالفان و موافقان هشتگ «ما سلیطه ایم» و دعوا بر سر عصیان یا پروژه بودن نیمه برهنه شدن آهو دریایی دیده بودیم.
این گونه تنشها که نه بر سر چشماندازها، سیاستها و برنامههای براندازی رژیم و نه بر سر برنامههای سرکوب رژیم بلکه بر سر جلب مخاطب و از میدان بیرون راندن رقیب سیاسی صورت میگیرد، بدون تردید نه تنها کمکی به مخالفان نمیکند، بلکه موجب خرسندی جمهوری اسلامی است.
فراتر از این پیامدهای خواسته یا ناخواسته، پرسش این است که مخالفان جمهوری اسلامی از چه مشکلاتی رنج میبرند که دچار این گونه حاشیهسازیها، خنثیسازیها و تقابلهای بینتیجه میشوند؟ آیا مخالفان یا به تعبیر معمول اپوزیسیون جمهوری اسلامی چنان که انتظار میرود فعال و موثر هستند؟ در باب آسیبشناسی فعالیتهای اعتراضی و مخالفان در این مقطع چه میتوان گفت؟
از چهار جهت میتوان به آسیبشناسی وضعیت موجود مخالفان پرداخت: چشم اندازها، سیاستها/تاکتیکها، برنامهها، و تریبونها.
چشم اندازها
مخالفان جمهوری اسلامی در باب نظام سیاسی آینده چشم اندازهای مختلف و گاه متضادی دارند. آنها به جای اینکه حل این اختلافات را به صندوقهای رای پس از براندازی بسپارند، در موضوعات مختلف بدون ارجاع به این چشم اندازها در مسیر بیاعتبارسازی رقیب (بالاخص با انتصاب به رژیم) حرکت میکنند. اینها حتی در باب روش براندازی و روش جایگزینی نظام آینده با هم اختلافات جدی دارند.
سه برنامه سیاسی مخالفان در این میان عبارتاند از: ۱) بازگشت به نظام مشروطه سلطنتی و سلسله پهلوی، ۲) جمهوری سکولار و ۳) تحول بنیادی در همین نظام با حذف ولایت فقیه و نظارت استصوابی (جمهوری اسلامی بدون قدرت مادام العمر و قاهره فقیه).
رد پای انضمامی و پنهان این اختلاف چشمانداز را در هر تنش و اختلاف جدی در موضوعات خاص و انتخاب زاویه نگاه به آن میتوان مشاهده کرد.
بهنظر میآید وقتی جنبشی در خیابانهای ایران نیست، براندازی یا تحول جدی نظام حکمرانی کمتر اولویت مخالفان بوده است. ظاهرا مخالفان، نظام آینده را بدون حضور خود در قدرت نمیتوانند تصور کنند و فکر میکنند قبل از فرو افتادن رژیم باید حسابهای خود را تصفیه کنند. هر یک از چشماندازهای فوق دارای لشکری در شبکههای اجتماعی است که بر آتش اختلافات میدمند.
سیاستها/تاکتیکها
در سه حوزه، سیاستهای روشن و اعلامشده مخالفان غایب است: براندازی یا فشار برای تحول، دوران گذار و دوران استقرار رژیم بعد.
کمتر گروه یا فرد مخالفی اراده سیاسی خود را به صورت یک برنامه سیاسی (پالیسی) عرضه کرده است. علاوه بر ابهام در سیاستها، مخالفان دچار توهمات جدی در مسیر برافتادن نظام هستند. یکی از آنها آسانگیری است. براندازی در نظامهای تمامیتخواه همانند رسیدن به قدرت در جوامع دمکراتیک مسیر میانبر ندارد. سالها تلاش میطلبد: از درست کردن ارتباطات با گروههای مختلف اجتماعی و تشکل تا برساختن هستههای مختلف مشاوره و سیاستگذاری و تصمیمگیری، از جمع آوری منابع و گذاشتن آنها در اختیار همکاران تا کار مدام جمعی و سفر به سراسر یک کشور یا دنیا برای دیدار با مردم و افراد بانفوذ. میانبر زدن و نادیده گرفتن این روالها و روندها تنها در صورتی ممکن است که افراد در فکر کودتا و حذف دیگران با انواع روشهای سرکوب باشند. براندازی جمهوری اسلامی نیز راه میانبر ندارد تا عدهای بروند و بهسادگی بر صندلیهای قدرت تکیه بزنند. سیل برچسبها و ناسزاها و زدن همدیگر همه به میانبر زنها تعلق دارد.
آسیبهای دیگر اپوزیسیون در تاکتیکها و سیاستهای اتخاذشده از این قرارند: ۱) تصورات نادرست در باب اینکه چه اقداماتی میتواند به اعتراضات عمومی تلنگر بزند، ۲) بزرگنماییها و اغراقها در مورد رویدادها و اشخاص فعال یا چهرههایی که میتوانند نقش رهبری را بر عهده گیرند، ۳) وایرالسازی و ترندسازیهای مهندسی شده، ۴) برچسبزنی و اتهامزنی به یکدیگر بدون هیچگونه سند و مدرک، ۵) رد برنامههای اعتراضی که نتوانند از آن برای بالا آمدن خود یا گروه خود استفاده کنند، ۶) امیدهای واهی دادن به مردم مثل اینکه براندازی روی میز ۀمریکا و اتحادیه اروپاست، و ۷) تصویرسازیهای نادرست از محبوبیت رهبران مورد نظر.
برنامهها
موضوعی که میتواند مخالفان را از هر گرایش و ایدئولوژی در کنار هم قرار دهد، فعالیتهای برنامهریزی شده است؛ یعنی کارزارها و اقداماتی که از یک سو رژیم و هوادارانش را مورد چالش قرار دهد و از سوی دیگر، مخالفان را در کارهای تیمی درگیر کند.
این گونه فعالیتهای ایجابی در میان مخالفان نادر هستند. حتی در برنامههایی مثل استیفای حقوق بشر، مقابله با لابی جمهوری اسلامی و قانعسازی دولتهای غربی برای انزوای جمهوری اسلامی که مخالفان در مورد آنها اجماع دارند، کمتر شاهد همکاری هستیم.
مخالفان جمهوری اسلامی در چهار حوزه ضعیف هستند: داشتن لابی قدرتمند در پایتختهای غربی، دسترسی به رسانههای اختصاصی خود با بردی بینالمللی، نهادسازی در حوزه سیاستگذاری و سیاست پژوهشی و برنامههای آموزشی برای نسلهای بعدی.
بههمین علت، در این قلمروها برنامههای قابل توجهی مشاهده نمیشود. مخالفان چه بهصورت فردی و چه بهصورت گروهی کمتر اولویتهای خود در فعالیتهایشان را اعلام میکنند.
تریبونها
هر گاه اعتراضات در داخل کشور فروکش میکند، مخالفان جمهوری اسلامی در تریبونهای خود و بالاخص در شبکههای اجتماعی بیش از هدف قرار دادن جمهوری اسلامی و سیاستها و برنامههایش همدیگر را هدف قرار میدهند. این حملات تا حدی است که همدیگر را «صادراتی، مزدور، امنیتی، خائن، پروژه گیر، سپاهی، و ۵۷ای» میخوانند یا اسامی افراد را دستمایه تمسخر آنان قرار میدهند. همچنین آنها اقدامات یکدیگر یا مخالفان سرکوبها در داخل (مثل عصیان آهو دریایی یا لبدوزی) را پروٰژه نظام میخوانند. پرسشهای جزئی آنها در هر موردی که به قدرتیابی آنها کمک نمیکند همه متوجه به سلب اعتماد از طرف مقابل و پیشبرد روایت خود هستند.






